31 december, 2005

زن از نظر شیمی و طرز تهیه آن



زن در طبيعت کمتر به صورت آزاد موجود است و بيشتر به صورت ترکيب با عناصری ، مانند انيدريد تکبر و سولفات خودبينی و ناز در منازل يافت می شود
تاريخچه کشف زن
کاشف اين عنصر ، پرفسور «آدم» است که در تاريخ نوکیا 6600 برای اولين بار با اين عنصر برخورد کرده و در راه اين کشف زحمات فراوانی متحمل شده و با تمام کوششهايی که به عمل آورده هنوز نتوانسته جنس و خواص اصلی اين عنصر را پيدا و درک کند /حتی گفته شده که دهن پرفسور آدم در این راه سرویس شده است/
طرز تهيه زن
برای تهيه اين عنصر کافی است مقداری اکسيد اسکناس و نيترات پژو دویست و شش را در سولفات ويلا مخلوط کرده و دو کاخ طلای ۲۴ عيار به عنوان مهريه و کمی کلريد خواهش (همون التماس) به عنوان شيربها اضافه شود!
پس از ترکيب اين مواد ، گاز عشوه و سولفور ناز متصاعد می شود و بعد از ميعان به صورت عشق ، زن در خانه رسوب می کند!
بعضی از دانشمندان و متفکران معتقدند چنانچه مقداری از عصاره ء چرب زبانی به عنوان کاتاليزور استفاده شود ، نتيجه کار بهتر خواهد بود
خواص فيزيکی زن
بسيار شکننده است! از جنس نرم و حساس می باشد و به سرعت تحت تاثير محيط و احساسات قرار می گيرد! هر گاه مقداری اسيد خشونت و کربنات سوزآوری به اسم «هوو» به آن اضافه شود فورا ذوب شده و به صورت بيکربنات اشک جاری می شود
خواص شيميايی زن
بعضی از انواع اين عنصر ميل شديدی به ترکيب شدن با کلرات کرم آفتاب و سولفات روژ و استات ريمل دارند و پس از انجام واکنشات غلیظ ، به خيال خودشون قابل تحمل ميشن!!!
برخی از انواع اين عنصر ناخالص بوده و همراه سيليکات است و در آن خورده شيشه يافت می شود و خاصيت شوهر آزاری پيدا می کند! برای خالص کردن آن کافی است عنصر ناخالص را در يک محيط سر بسته مانند اتاق بانيترات کتک و کربنات غضب ترکيب نموده و از اين عمل نيم مول گاز جيغ و نيم مول گاز فرياد که غلظت آن برابر ماده اوليه است متصاعد می شود و عنصر به حالت رسوب در کف اتاق ته نشين می شود!
سپس اگر به آن مقداری اکسيد محبت اضافه شود به حالت ماده اوليه باز می گردد
توصيه ايمنی... هرگز با اِین عنصر(زن) یکی بدو نکنید که نتیجه خوبی
نمیدهد
/ ستاره/
{یا علی}

29 december, 2005

توقع


تا حالا شده دل ات مثل سگ گرفته باشد؟

مال من شده

تا حالاشده بدون اینکه اصلا کاری کرده باشی و استحقاقی داشته باشی از کسی متوقع باشی؟

من هستم

دیشب دلم مثل سگ گرفت

دنبال چیزی می گشتم که دردم را آرام کند یادم افتاد می توانم گله و شکایت کنم

می دانستم که کاری نکرده ام و مستحق چیزی نیستم

ولی با تمام اینها به امیرالمومنین

و

حضرت فاطمه

و

امام حسین

گله کردم

و گفتم: می دانم که کاری نکرده ام اما مهر شما را داشته ام و اگر کسی نداند شما می دانید

به نقل از خواجه عبدالله انصاری گفتم: کاسنی اگر تلخ است از بوستان است

و هادی اگر بد است از دوستان

هر چند که این هادی بی معرفت باشد و هر چند که... به هر حال مهر شما را دارد

راستش دلم برای خودم سوخت

با خودم فکر کردم اگر آنها مرا نخواهند چه خواهد شد و از من چه می ماند

تا بعد

(یا علی)

17 december, 2005

ما چاکریم

قبلا خدمت همه دوستان عرض کرده بودم که چه بلائی سر وبلاگ قبلی آمد
به هر حال توانستیم یکجوری که خودمان هم نمی دانستیم می شود آرشیو وبلاگ قبلی را پیدا کردیم
وسعی می کنم که هر چه زودتر آن را بگذارم توی این چند تائی را پیدا نکردم که یک جورهائی حذف شده بود(!)
این شما و این ...

{ یا علی }

13 december, 2005

تولد امام رضا مبارک

تولد امام رضا بر همه مبارک باد



اگر اینجا کلیک کنی می توانی حالی ببری

تولد امام رضاست . شما می توانید هر کس را خواستید به حساب من مهمان کنید

{ یا علی }

سیاسی



با عذر تقصیر از تاخیر که دلیلی نداشت و ندارد و نخواهد داشت بجز تن لشی آمدم تا چیزگی بنویسم
بدون اینکه زنی داشته باشم و کاری و مشغله ای و ... آنقدر درگیرم که باورت نمی شود ( حق هم داری ) ولی اینطوری است
بعضی وقتها با خودم می گویم اگر چیزهائی را که می خواهم( اگر وقت شد ) را اینجا بعنوان یادآوری بنویسم تا بعدا توی رودبایستی گیر کنم و بنویسم فکر خوبی است . بر همین اساس الان اینجا می نویسم که می خواهم چیزی در مورد تعداد افراد سیاسی زندانی کشیده و شکنجه شده ایرانی در خارج از کشور بنویسم .
راستش به عقل من بعضی وقتها جور در نمی آید ( حالا چرا باید هر چیزی با عقل من جور در بیاید خودش مساله
دیگری است که شاید بعدا به آن پرداخته شود )
نمی دانم چطور می شود در خارج از کشور ایران اینقدر آدم سیاسی زندانی شده و شکنجه دیده داشت و هنوز با این همه آدم فهمیده این همه بین ایرانیان خارج از کشور مشکل داشت و چرا این آدم هائی که برای شعورهای بالایشان و درک و فهم زیادیشان از مسائل شکنجه شده اند و زندان را تحمل کرده اند در خارج از کشور به آدم های منفعل و زبونی بدل می شوند ( مسلما نه همه و شما که این را می خوانید از الآن بدانید که جر همان نه همه ها هستید پس ناراحت نشوید با شما نیستم و خواندن را ادامه بدهید (
که همه کاری از آنها انتظار می رود. کلک می زنند - نارو می زنند - تا آتجا که بتوانند همهدیگر را خراب می کنند - برای هم به ناحق پاپوش درست می کنند - پشت سر همدیگر نه فقط صحبت که تهمتهائی می زنند که به عقل هیچ بنی بشری جور در نمی آید و ...
و با تمام نکات بالا بعضی وقتها آدم خیلی از سیاسیون را که می بیند دلش برایشان می سوزد که متاسفانه که جائی پیر کرده اند که نه راه پس دارند و نه راه پیش.
راه پس ندارند برای اینکه اعلام کرده اند سیاسی هستند و حالا باید سر حرفشان بایستاند هر چند قبلا دروغ گفته باشند و راه پیش هم ندارند برای اینکه شعور این کار را ندارند پس همنطور منفعل می مانند که می مانند که می مانند.
گاهی با خودم فکر می کنم که برای بعضی ها این کار های و فعالیت های سیاسی خارج از کشور به گونه ای فرار از مشکلات شخصی است که این آدم ها با آن درگیرند مثل خانه و خانواده و باز فکر می کنم که اگر یک هو وضعیتی پیش بیاید که این آدم ها نتوانند فعالیت هائی را انجام می دهند ادامه بدهند درست مثل فیلم های فارسی سابق هر روز صبح آنها را می بینی که با بیرجامه سبد و یا پلاستیک خرید دستشان است و با لیستی که عیال به آنها داده است از این فروشگاه به آن فروشگاه می روند تا ببینند که کجا مثلا چائی را ریال ارزانتر می دهد و در همین میان دلخوشیش را دیدن ویترین مغازه هاست را هم ارضاء کند و بعد از چند ساعت برگردد و جای دیشلمه هورت بکشد و داستانها روز نامه ها و محلات ایرانی را ورق بزند و داستان های دنباله دار آنها را دنبال کند و ...


آنقدر هست که مثنوی هفتاد من کاغذ می شود اگر حوصله ای برای گفتن باشد . به هر حال از خدا می گویم : خدایا من هیچ وقت سیاسی نبوده ام ( با معانی بالا ) پس نگذار که به آن هم مبتلا شوم
آمین یا رب العالمین
{ یا علی }

30 november, 2005

دو روز آخر زندگی







دو روز مانده به پایان جهان

تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است تقویمش پر
شده بود و تنها دو روز

تنها دو روز خط نخورده باقی بود.


پریشان شد و آشفته و عصبانی

نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد.

داد زد و بد وبیراه گفت ،خدا سکوت کرد

جیغ کشید و جار و جنجال راه انداخت

خدا سکوت کرد

آسمان و زمین را به هم ریخت

خدا سکوت کرد

به پر و پای فرشته ها و انسان پیچید

خدا سکوت کرد

کفر گفت و سجاده دور انداخت

خدا سکوت کرد

دلش گرفت و گریست و به سجاده افتاد

خدا سکوتش را شکست و گفت : عزیزم

اما یک روز دیگر هم رفت

تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی

تنها یک روز دیگر باقی است

بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن

لا به لای هق هقش گفت : اما با یک روز ؟

با یک روز چه کار می توان کرد ؟

خدا گفت : آن کس که لذت یک روز زیستن را

تجربه کند ، گویی که هزار سال زیسته

است

و آنکه امروزش را در نمی یابد ، هزار سال هم به

کارش نمی آید

و آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت
و گفت

حالا برو و زندگی کن


او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گوی

دستانش می درخشید

اما می ترسید حرکت کند ، می ترسید راه برود

می ترسید زندگی از لای انگشتانش بریزد

قدری ایستاد

بعد با خودش گفت : وقتی فردایی ندارم ، نگه داشتن

این یک روز چه فایده ایی دارد

بگذار این مشت زندگی را مصرف کنم

آن وقت شروع به دویدن کرد

زندگی را به سر و رویش پاشید

زندگی را نوشید و زندگی را بویید

و چنان به وجد آمد

که دید می تواند تا ته دنیا بدود

می تواند بال بزند

می تواند

او درآن یک روز آسمان خراشی بنا نکرد ، زمینی

را مالک نشد ، مقامی را به دست نیاورد

اما

اما درهمان یک روز دست بر پوست درخت کشید ، روی چمن خوابید

کفش دوزکی را تماشا کرد ، سرش را بالا گرفت و

ابرها را دید

و به آنها که او را نمی شناختند سلام کرد

و برای آنها که او را دوستش نداشتند از ته دل دعا

کرد

او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد

لذت برد و سرشار شد و بخشید و عاشق شد و عبور

کرد و تمام شد

او در همان یک روز زندگی کرد

اما فرشته ها در تقویم خدا نوشتند

امروز او در گذشت ، کسی که هزار سال زیسته بود



{ يا علی }

24 november, 2005

دخیل شدن سگ به حرم امام رضا

يك سگ با دخيل شدن به حرم امام رضا (ع) در چند متري ضريح زانو زد

سرش را به سنگهاي حرم چسباند و شروع به گريه كرد


ماجراي شگفت انگيز ورود يك سگ گله و غير ولگرد به حريم مقدس ثامن الحجج در روزهاي مياني هفته گذشته زائران حرم امام رضا (ع) كه مشغول زيارت در پايين پاي مبارك بودند ار شگفت زده كرد



به نقل از شاهدان عيني و فيلم و عكس تهيه شده توسط دوربينهاي مداربسته حرم، در روزهاي مياني هفته گذشته ، زائران حرم امام رضا (ع) ناگهان با سگ سفيدي مواجه شدندكه تا چند متري ضريح مطهر ، پيش آمده بود و به صورت ويژه اي سرش را در درست مقابل پايين پاي مبارك روي زمين گذاشته و با صداهاي عجيب، گريه مي كرد.

بنابراين گزارش، پس از آنكه يكي از دربانها با سگي مواجه شد كه بدون سر و صدا و سري پايين افتاده، قصد ورود به حرم رضوي را داشت، از ورود او به حرم جلوگيري مي كند.

خود دربان در اين مورد به «انتخاب» مي گويد: باورم نمي شد كه اين سگ چگونه به اينجا آمده و با هيچ مانعي رو به رو نشده است.سگ وقتي به طرف من آمد به شكل ارامي و فقط با كلمه "برو" سرش را برگرداند و بدون مقاومت از آنجا دور شد.

سگ ياد شده اينبار با ورود به پاكينگ ويژه ، وارد محوطه مي شود و با مخفي كردن خود در كنار يك كمپرسي حامل سنگ (انطور كه در تصاوير دوربين مدار بسته ديده شده) ، خود را به صحن‌آزادي مي رساند.

اين سگ با ورود به داخل صحن به هيچ وجه از روي فرشها عبور نمي كند و به شكلي هيچ كس متوجه نمي شود (اما دوربين ها آن را ضبط كرده اند) در حالي كه به شكلي شگفت آور پشت به ضريح نمي كند، تا دو سه متري ضريح مطرح پيش مي رود.

اين سگ در دو سه متري ضريح زانو زده و سرش را به سنگهاي حرم چسبانده و با درآوردن صداهاي عجيب ، شروع به نوعي گريه و مي كند، به طوريكه خدامي كه در اطراف اين سگ پس از ساعتي حلقه مي زنند سر سگ ياد شده را خيس از اشك تعريف مي كنند.

پس از ساعتي يكي از زائرين سگ را مشاهده مي كند و خدام را خبر مي كند.خدام پارچه اي را روي گردن سگ انداخته و با پهن كردن پارچه برزنتي از سگ مي خواهند كه روي برزنت برود.سگ نيز به آرامي روي پارچه مي نشيند و اجازه مي دهد كه خدام شگفت زده، او را به داخل صحن هدايت كنند.

بنا بر گزارش خبرنگار خبرگزاري «انتخاب»، سگ ياد شده به دستور مقامات براي نگهداري به مزرعه ويژه آستان قدس رضوي منتقل شد.


18 november, 2005

گمشده


} یا علی }

14 november, 2005

نسل ایرانی

قرار گذاشته بودم با خودم که چیزکی بنویسم در مورد نسل مهمل و مضمحل ایرانی و نژاد آن / ولی امروز وقتش نبود .


حالا این یکی را داشته باش

اسم تو گذاشتم گل ترسیدم پژمرده شی گذاشتم خورشید ترسیدم غروب کنی گذاشتم جونم که اگه خدای نکرده رفتی منم برم .

} یا علی {

10 november, 2005

نماز شب


این مطلب را جایی خواندم زیباست و درد آور
..........................................................
بندﻩی من! نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است
خدایا! خستـﻪام، نمـﻰتوانم نیمه شب یازده رکعت بخوانم
بندﻩی من! دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر را بخوان
خدایا! خستـﻪام، برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم
بندﻩی من! قبل از خواب این سه رکعت را بخوان
خدایا! سه رکعت زیاد است
بندﻩی من! فقط یک رکعت نماز وتر را بخوان
خدایا! امروز خیلی خستـﻪ شدﻩام، آیا راهی دیگر ندارد؟
بندﻩی من! قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله
خدایا! من در رخـتخواب هستم و اگر بلند شوم، خواب از سرم مـﻰپرد
بندﻩی من! همان جا که دراز کشیدﻩای تیمم کن و بگو یا الله
خدایا! هوا سرد است و نمـﻰتوانم دستانم را از زیر پتو بیرون بیاورم
بندﻩی من! در دلت بگو یا الله، ما نماز شب برایت حساب مـﻰکنیم
بنده اعتنایی نمـﻰکند و مـﻰخوابد
ملائکـﻪی من! ببینید من ایـنقدرساده گرفتـﻪام، اما بندﻩی من جیفة باللیل است، و خوابیده است. چیزی به اذان صبح نمانده است، او را بیدار کنید، دلم برایش تنگ شده است، امشب با من حرف نزده است
خداوندا! دو بار او را بیدار کردیم، اما باز هم خوابید
ملائکـﻪی من! در گوشش بگویید پروردگارت، منتظر توست
پروردگارا! باز هم بیدار نمـﻰشود
اذان صبح را مـﻰگویند، هنگام طلوع آفتاب است
ای بنده! بیدار شو، نماز صبحت قضا مـﻰشود
خورشید از مشرق سر برمـﻰآورد
خداوند رویش را برمـﻰگرداند
ملائکـﻪی من! آیا حق ندارم که با این بنده قهر کنم؟
) از وبلاگ منتظر (

09 november, 2005

سعی کن اینطور باشی


اگر دوستم داری مرا همانطور بپذیرکه خدا آفریده است
شجاع باش حتی اگر نیستی وانمود کن که هستی
تقدیر را هر طور صدا کنی همان گونه می آید
خانه جایی است که تو را بفهمند نه جایی که زندگی می کنی
پلها را از بین مبر - چون مجبور می شوی از رودخانه عبور کنی
عاشق باش چون عشق انحلال کامل فردیت است در جمع
سعی کن مفیدترین آدم روی زمین باشی
همیشه ساعتت را پنج دقیقه جلوتر تنظیم کن
همیشه به خودت بگو بدشانسی هرگز
تا می توانی جدایی ها را به وصل تبدیل کن
هرگز نگو خسته شده ام
برای بازنشستگی ات برنامه ریزی کن
شکست را به راحتی بپذیر چون در پی آن پیروزی است
عاشق باش و بدان که عشق پویش ناب زندگی است
{ یا علی }

20 oktober, 2005

دوباره بسم الله



از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان که وبلاگ این حقیر در پرشین بلاگ یک جورائی حذف شد که انشاء الله خدا
عواملش را نیامرزد.
بنابر این ما هم در این آدرس جدید به لطف امیرالمومنین دوباره شروع کردیم.
{ یا علی }

14 oktober, 2005

نمایش : نامه هائی از سرزمین چادر

شاید قبلا هم گفته ام که نظراتی را که در موارد مختلف اینجا قرا می گذارم کاملا شخصی است و می تواند ۱۰۰درصد اشتباه باشد و یا برعکس ۱۰۰ درصد ... و یا چیز این وسط. بنابر این دلیلی برای نارحت شدن و ناراحت کردن ندارد. می نویسم که اول نوشته باشم تا بماند شاید بعدا کسی دنبال مطلبی می گشت شاید بدردش خورد. می نویسم تا گفته باشم ...
............................................

نامه هائی از سرزمين چادر
اين نام نمايشنامه ای است که از ايران آمده بود به کارگردانی خانم هلنا الدمن از آلمان و با بازی خانم ها:
زهره آقالو، پانته آ بهرام، مهشاد مخبری، بنفشه نجفی، سارا ریحانی و سیما تیرانداز.

به امید دیدن بازی های خوب رفته بودیم اما چیزی که نصیب شد بجز حرکات ریتمیک و هماهنگی که روی صحنه ایجاد می شد نمایش هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
درست که ما ایرانیان در طول تاریخمان دائما ذلیل بوده ایم، حرفهای گنده گنده می زده ایم و من آنم که رستم بود پهلوان می گفته ایم و دائما همیشه همه چیز ما درست بوده است و همه دنیا مدیون فرهنگ و تاریخ چندین ده هزار ساله ما بوده اند و هستند و ...

اما حقیقت نشان داده که همیشه چیز دیگری اتفاق افتاده و درست است که با تفکرات ما جور نیست. یکی از دلائل عقب ماندگی ما در گذشته و حال و شاید در آینده این است که بدون دلیل و مدرک و سواد و آگاهی و تحقیق و بررسی در همه موترد دنیا نظر می دهیم و قبل از ارائه نظر آن را هم درست می دانیم!

بهر حال در این وانفسای زندگی، آنهم در خارج از کشور که اگر برای مردم هیچ بدنبال نداشته باشد لااقل این را دارد که اگر خواستند می توانند به اضمحلال فرهنگی کشور خودشان آگاه شوند.

بهر حال در این وانفسای زندگی بی همه چیز آن چیزی که می تواند مردم را از خودکشی برهاند همان اداهای گنده گنده درآوردن و حرف های صد من یک غاز زدن و خود را گنده نشان دادن استو این گندگی ها در حیطه هنر خارج از کشور گنده ترند.

به شتاب به دیدن نمایش رفتم به امید دیدن بازی های چشگیر، چرا که کار چند تن از این خانم های بازیگر را قبلا در ایران دیده بودم که خوب بود و منطق عمل می گفت اگر ۱۱، ۱۲ سال قبل بازی این بازیگر خوب بوده حالا باید حتما بهتر شده باشد و این منطق می توانست درست در بیاید اگر تو این بازیگران را می دیدی!!!

درست شنیدی، نمی دانم این نمایش را دیده ای یا نه ولی از اول تا آخر نمایش بازیگران همگی در چادر ( نه چادری که خانم ها برای حجاب سرشان می کنند، بلکه چادر هائی که در کمپینگ استفاده می شود) هستند و تنها یکی دو دقیقه آخر از آن بیرون می آیند.
و برای ما نعلوم نشد که اگر قرار بود این بازیگران خوب تا آخرین لحظه دیده نشوند چرا از آنها استفاده شد و نه از افرادی که معروف نیستند و بازیگریشان خوب نیست ولی در حرکات بدنی مهارت دارند؟

نمایش تمام می شود و تو هیچ چیز بدست نیاورده ای، نه بازی دیده ای، نه به متن درست و منسجمی برخورد کردی، نه کارگردانی درخشانی به چشم خورد، نه ...
و وقتی می فهمی که این نمایش در حال تور دور دنیا است به تمام آن چیزهای فرهنگی که در بالا گفته شد و می دانستی، ایمان می آوری.

نمایش خودش از لحاظ نمایشی ( مجموع عوامل آن چیز نیست که بتوانن به آن نمره ای داد ولی اگر قرار باشد از لحاظ فرم و حرکت سوای محتوای نمایشی آنها امتیازی به این نمایش داده شود نمره ۱۰ می گیرد از ۲۰.

تا بعد.

{ يا علی }


تبلیغات یهود

برخي منابع اسرائيلي اعلام كردند، دفتر نخست‌وزيري اسرائيل و «شلومو عمار»، خاخام بزرگ اين رژيم با اجراي يك عمليات سري، 200 نفر از ساكنان يك روستاي دور افتاده در مرزهاي هند و برمه را يهودي كردند.

به گزارش فارس، روزنامه «معاريو» ـ چاپ اسرائيل ـ در شماره اخير خود از اين عمليات سري كه يك هفته به طول انجاميده پرده برداشت و در ادامه نوشت: «تل‌آويو قصد دارد اين افراد را به اسرائيل بكوچاند و حتي برخي از آنان در ارتش به خدمت گرفته خواهند شد.»

«معاريو» همچنين نوشت: دفتر آريل شارون و دفتر خاخام بزرگ اسرائيل طي هفته‌هاي گذشته شش نفر از روحانيون يهودي و يك نماينده دولت را به روستاي دور افتاده «آيزول» در نقطه‌اي دور از مرز هند با برمه فرستادند و اين افراد در آنجا به طور موقت دفاتر ديني يهودي داير كرده، طي هفت روز 200 نفر از ساكنان آن را يهودي كردند.

به نوشته اين روزنامه، هزينه سفر اين افراد را جمعيت «شوي اسرائيل» (بازگشتگان به اسرائيل) تامين كرده است.
اين جمعيت كه طي سال‌هاي گذشته هزاران هندي را به سرزمين‌هاي اشغالي كوچانده، دوره‌هاي آموزش دين يهود برگزار مي‌كند.

خاخام‌هاي اسرائيلي در روستاي آيزول 36 زوج را پس از گرايش به دين يهود بر اساس آداب و رسوم يهودي به همسري هم درآورده‌اند و قرار است آنها را هم به سرزمين‌هاي اشغالي ببرند.

«معاريو» همچنين نوشت: برخي جوانان هندي در روستاي آيزول پس از گرايش به دين يهود براي خدمت در ارتش اسرائيل به ويژه در واحدهاي ويژه آن ابراز تمايل كرده‌اند.

{ يا علی }


12 oktober, 2005

راه های شناخت

راههاي مختلفي براي شناختن ترک ها وجود داره !!!
* اگه ديدي طرف ساعت ? صبح ?? تا نون بربري زير بغلشه بدون طرف ترکه !
* اگه ديدي طرف کتشو کرده تو شلوارش بدون طرف ترکه !
* اگه ديدي طرف سيگارشو ميندازه جلوي پاي چپشو با پاي راستش خاموش ميکنه ! بدون طرف ترکه!
* اگه ديدي طرف تو کافي نت داره با yahoo helper چت ميکنه بدون طرف ترکه!!!
* اگه ديدي طرف تو اتوبان ترمز دستي کشيد بدون طرف ترکه!
* اگه ديدي طرف آردي داره پشتش زدهGLX بدون طرف ترکه!!!
* اگه ديدي طرف تا أخر اين مطلب و ميخونه بدون ....

(از سايت خنده خانه)

{ يا علی }

04 oktober, 2005

نامه

گضنفر جان سلام! ما اينجا حالمام خوب است. اميدوارم تو هم آنجا حالت خوب باشد. اين نامه را من ميگويم و جعفر خان کفاش برايد مينويسد. بهش گفتم که اين گضنفر ما تا کلاس سوم بيشتر نرفته و نميتواند تند تند بخواند،‌ آروم آروم بنويس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند.

وقتي تو رفتي ما هم از آن خانه اسباب کشي کرديم. پدرت توي صفحه حوادت خوانده بود که بيشتر اتفاقا توي 10 کيلومتري خانه ما اتفاق ميافته. ما هم 10 کيلومتر اينورتر اسباب کشي کرديم. اينجوري ديگر لازم نيست که پدرت هر روز بيخودي پول روزنامه بدهد. آدرس جديد هم نداريم. خواستي نامه بفرستي به همان آدرس قبلي بفرست. پدرت شماره پلاک خانه قبلي را آورده و اينجا نصب کرده که دوستان و فاميل اگه خواستن بيان اينجا به همون آدرس قبلي بيان.

آب و هواي اينجا خيلي خوب نيست. همين هفته پيش دو بار بارون اومد. اوليش 4 روز طول کشيد ،‌دوميش 3 روز . ولي اين هفته دوميش بيشتر از اوليش طول کشيد

گضنفر جان،‌آن کت شلوار نارنجيه که خواسته بودي را مجبور شدم جدا جدا برايت پست کنم. آن دکمه فلزي ها پاکت را سنگين ميکرد. ولي نگران نباش دکمه ها را جدا کردم وجداگانه توي کارتن مقوايي برايت فرستادم.

پدرت هم که کارش را عوض کرده. ميگه هر روز 800،‌ 900 نفر آدم زير دستش هستن. از کارش راضيه الحمدالله. هر روز صبح ميره سر کار تو بهشت زهرا،‌ چمنهاي اونجا رو کوتاه ميکنه و شب مياد خونه.


ببخشيد معطل شدي. جعفر جان کفاش رفته بود دستشويي حالا برگشت.

خواهرت هم امروز صبح فارغ شد. هنوز نميدونم بچه اش دختره يا پسره . فهميدم بهت خبر ميدم که بدوني بالاخره به سلامتي عمو شدي يا دايي.

راستي حسن آقا هم مرد! مرحوم پدرش وصيت کرده بود که بدنش را به آب دريا بندازن. حسن آقا هم طفلکي وقتي داشت زير دريا براي مرحوم پدرش قبرميکند نفس کم آورد و مرد!‌شرمنده.

همين ديگه .. خبر جديدي نيست.
قربانت .. مادرت.

راستي:‌گضنفر جان خواستم برات يه خرده پول پست کنم، ‌ولي وقتي يادم افتاد که ديگه خيلي دير شده بود و اين نامه را برايت پست کرده بودم. ( از سايت خنده خانه)

{ يا علی }

21 september, 2005

مثل هم

مثل هم

اگه کسی ديوونت بود، عاشقش باش. اگه عاشقت بود، دوسش داشته باش. اگه دوست داشت، بهش علاقه نشون بده. اگه بهت علاقه نشون داد فقط بهش يه لبخند يزن وقتی يه پله ازش عقب باشی. اگه يه وقت خسته شد و يه پله جا موند، اونوقت ميشيد مثل هم. { از سايت عليرضا }

{ يا علی }

19 september, 2005

نیمه شعبان

نيمه شعبان تولد امام مهدی بر همگان مبارک باد


عشق يعنى انتظار و انتظار عشق يعنى هر چه بينى عکس يار
عشق يعنى شب نخفتن تا سحر عشق يعنى سجده ها با چشم تر
عشق يعنى ديده بر در دوختن عشق يعنى از فراقش سوختن
عشق يعنى سر به در آويختن عشق يعنى اشک حسرت ريختن
عشق يعنى لحظه هاى ناب ناب عشق يعنى لحظه هاى التهاب
عشق يعنى بنده فرمان شدن عشق يعنى تا ابد رسوا شدن
عشق يعنى گم شدن در کوى دوست عشق يعنى هر چه در دل آرزوست
عشق يعنى يک تيمم يک نماز عشق يعنى عالمى راز و نياز
عشق يعنى يک تبسم يک نگاه عشق يعنى تکيه گاه و جان پناه
عشق يعنى سوختن يا ساختن عشق يعنى زندگى را باختن
عشق يعنى همچو من شيدا شدن عشق يعنى قطره و در يا شدن
عشق يعنى پيش محبوبت بمير عشق يعنى از رضايش عمر گير
عشق يعنى زندگى را بندگى عشق يعنى بندگى آزادگى

{ يا علی }

16 september, 2005

بدترین روز زندگی !!!

بدترين روز !!!

(...) آخره پكر و ناراحت نشسته بوده تو يك عرق فروشي و همين جور يك ساعت تمام داشته گيلاس عرقشو نگاه مي‌كرده. يارو جاهله با خودش ميگه بگذار يكم بخنديم، ميره جلوي (...) گيلاس عرقشو برميداره، لاجرعه ميره بالا (...) اول يك نگاه غمناك به يارو ميكنه، بعد يهو ميزنه زير گريه! جاهله ناراحت ميشه:‌ميگه: بابا بيخيال،‌ شوخي كردم جون حاجي..اصلاً‌ الان يدونه مَشتي‌شو برات ميگيرم، مهمون من! (...) در حين هق هق ميگه: نه داداش، تقصير تو نيست. اصلاً‌ امروز بدترين روز زندگي منه! اولش صبح خواب موندم دير رسيدم سركار،‌ رئيسم هم بيرونم كرد! ‌بعد اومدم برگردم خونه، ‌ديدم ماشينم رو دزد برده! رفتم كلانتري، ‌گفتن كاريش نمي‌تونن بكنن...بعد تاكسي گرفتم رفتم خونه،‌ يهو ديدم كيف پولم رو گم كردم، ‌يارو راننده تاكسيه هرچي از دهنش درومد بارم كرد و گاز داد رفت.. بعد رفتم تو خونه، ديدم خانم با سه تا از همسايه‌ها تو رختخوابن! آخر تصميم گرفتم خودمو بكشم،‌كه يهو تو اومدي ليوان سمم رو تا ته خوردي!!!

{ يا علی }

09 september, 2005

تولد حضرت ابوالفضل

تولد حضرت ابوالفضل العباس بر عاشقانش مبارک

{ يا علی }

08 september, 2005

تولد امام حسین مبارک

تولد امام حسين مبارک

{ يا علی }

06 september, 2005

قدرت هسته ای اسرائیل

پايگاه اينترنتي مركز اطلاع‌رساني بين‌المللي خاورميانه موسوم به «IMAMC»، موفق به انجام مصاحبه‌اي با «مردخاي وانونو» اسرائيلي كه بيست سال پيش اقدام به افشاي تأسيسات توليد تسليحات اتمي اين رژيم در «ديمونا» زده بود، شده و اين مصاحبه را در شماره اخير اين پايگاه منتشر كرد.

«كريستوفر لارسون» خبرنگار اين پايگاه در ابتداي مصاحبه مي‌نويسد: در حالي كه ما شاهد انواع فشارها براي به تعليق در آوردن فعاليت‌هاي هسته‌اي ايران هستيم، شاهد بي‌توجهي كامل در زمينه فعاليت‌هاي حجيم تسليحات اتمي اسرائيل مي‌باشيم و هيج‌كس نسبت به فعاليت تسليحات هسته‌اي اسرائيل، حساسيتي نشان نمي‌دهد.

مدرخاي به خاطر احساس مسئوليتي كه بر وجدان او سنگيني مي‌كرد، به قيمت از دست دادن آزادي خود، بيست سال پيش اقدام به افشاي مركز توليد تسليحات هسته‌اي اسرائيل در ديمونا كرد. اين كار وي باعث ربوده شدن او به وسيله «موساد» در رم، انتقال او به اسرائيل و محكوم شدن به هجده سال زندان به جرم جاسوسي و خيانت شد.

خبرنگار: پيش از هر چيز، از اين‌كه به ما وقت داديد و اين مصاحبه را قبول كرديد، تشكر مي‌كنم.
(مردخاي وانونو با تواضع سري تكان مي‌دهد)

خبرنگار: شما در سال 1954 در مراكش متولد شده‌ايد، چرا خانواده شما به اسرائيل مهاجرت كرد؟
وانونو: خانواده من همچون بيشتر خانواده‌هاي يهودي مراكشي در آن زمان به اسرائيل مهاجرت كردند.

خبرنگار: آيا تربيت مذهبي در زندگي شما نقش زيادي داشت؟
وانونو: مطمئنا، من در يك خانواده يهودي كاملا مذهبي به دنيا آمده‌ام و مرا از همان ابتدا به مدرسه مذهبي يهوديان فرستادند ولي من از همان اوان جواني نسبت به تربيت يهودي شروع به انتقاد كردم و بعضي از آنها را قبول نداشتم.

خبرنگار: كمي در مورد ايام كودكي خود برايمان بگوييد.
وانونو: در آن زمان ما در «بير شوا» زندگي مي‌كرديم. در اين شهر، محله‌اي فقيرنشين بود كه يهوديان مراكشي در آنجا زندگي مي‌كردند. خانواده من هم در آنجا اسكان كرده بود و ما خيلي فقير بويم. تنها سرگرمي من، فوتبال بازي با بچه‌هاي محل بود. كار ديگري نداشتيم.

خبرنگار: شما جند خواهر و برادر هستيد؟
وانونو: من در يك خانواده پرجمعيت متولد شده‌ام؛ ما يازده خواهر و برادر هستيم، من فرزند دوم هستم. من براي بزرگ كردن فرزندان ديگر، به پدر و مادرم كمك زيادي مي‌كردم. در آن زمان من در عين حال در مدرسه شاگرد خوبي بودم. در هجده سالگي دوره دبيرستان را تمام كردم.

خبرنگار: بعد از دبيرستان چه تحصيلاتي داشتيد؟
وانونو: پس از دبيرستان، سه سال در ارتش بودم و در بيت‌اللحم مربي سربازان تازه‌وارد بودم. پس از اتمام اين دوره نظامي، وارد دانشگاه شدم. در آنجا ليسانس فيزيك را گرفتم و پس از اخد مدرك ليسانس در مركز اتمي ديمونا مشغول كار شدم و اين كار به مدت 9 سال ادامه داشت. در اين مدت هم‌زمان در دانشگاه به تحصيل فلسفه و جغرافيا ادامه مي‌دادم.

خبرنگار: جگونه در اين مركز تسليحاتي استخدام شديد؟
وانونو: يك آگهي در روزنامه‌ها ديدم كه در آن از جوانان براي استخدام دعوت شده بود. به عنوان داوطلب، يك پرسش‌نامه را پر كردم و بعد در محل آن را در دفتري تحويل دادم و بعد ازآن مشغول كار شدم، به همين سادگي!

خبرنگار: در آن زمان در مورد «ديمونا» چه مي‌دانستيد؟
وانونو: همين‌قدر مي‌دانستم كه در اين مركز، فعاليت‌هاي تسليحات انمي جريان دارد. چيز زيادي بيش از اين نمي‌دانستم. بعضي از روزنامه‌ها هم مي‌نوشتند كه احتمالا در اين مكان در حال ساختن بمب اتم هستند.

خبرنگار: آيا بعضي از همكاران شما مي‌دانستند كه در حال ساخت بمب اتم هستند؟
وانونو: منظورتان افرادي است كه در مركز «ديمونا» كار مي‌كردند؟
خبرنگار: بله.
وانونو: در محلي كه من كار مي‌كردم، يعني در ساختماني كه ما بوديم، مطمئنا همه در جريان بودند، چراكه در آنجا مواد لازم براي ساخت بمب اتم توليد مي‌شود؛ يعني پلوتونيوم. از سوي ديگر، هر كسي كمترين اطلاعاتي در زمينه اتمي داشته باشد، مي‌داند كه پلوتونيوم فقط براي ساخت بمب اتم تهيه مي‌شود. «ديمونا» يك منطقه كاملا محرمانه مي‌باشد و همين، نشان‌دهنده اين است كه در اينجا تسليحات خاصي توليد مي‌شود كه اين چنين سري نگه داشته مي‌شود. در نتيجه كساني كه در آنجا كار مي‌كنند، به خوبي مي‌دانند كه در اين محل بمب اتم مي‌سازند نه تنها افرادي كه مستقيما در توليد پلوتونيوم كار مي‌كنند، بلكه همه افراد شاغل در اين مركز، از آن اطلاع دارند.

خبرنگار: شغل شما در «ديمونا» چه بود؟
وانونو: كار من توليد پولوتونيوم بود. ما پلوتونيوم را از بقيه مواد راديواكتيو مثل اورانيوم جدا مي‌كرديم و آن را به ساختمان مجاور كه دستگاه الكتريكي هسته‌اي داشت، مي‌فرستاديم. كار من در واقع، توليد پلوتونيوم بود و ما دقيقا مي‌دانستيم كه چه مقدار از مواد را توليد مي‌كنيم و با آن مي‌توان چند كلاهك هسته‌اي ساخت.

خبرنگار: از چه زماني سياست اسرائيل در مورد تسليحات هسته‌اي براي شما سؤال‌انگيز شد؟
وانونو: از همان ابتدا من به اين مسئله انتقاد داشتم ولي مي‌خواستم بيشتر بدانم كه اسرائيل در حال ساخت چه نوع سلاحي مي‌باشد. به مرور فهميدم كه ما در حال توليد پلوتونيوم هستيم و با اين مقدار مواد هسته‌اي چه تعداد كلاهك هسته‌اي را مي‌توان مسلح كرد. در عين حال مي‌ديدم كه اسرائيل در اين مورد چگونه به مردم خود و دنيا دروغ مي‌گويد. درواقع زماني كه متوجه شدم با پلوتونيوم توليدي چه تعداد بمب اتم را مي‌توان مسلح كرد و من در اين كار سهيم هستم، شروع به انتقاد از اين سيستم كردم.

خبرنگار: چه زماني تصميم به افشاي اين موضوع گرفتيد؟
وانونو: بعدها، اول شروع كردم در محيط دانشگاه كارهاي سياسي انجام دهم. من در دانشگاه از مردم فلسطين پشتيباني مي‌كردم. زماني كه اسرائيل در سال 1982 به لبنان حمله و بخشي از آن را اشغال كرد، مخالفت خود را با آن اعلام كردم. چيزي كه بيشتر باعث فكر كردن من شد، زماني بود كه در سال 1981، اسرائيل مركز اتمي غيرنظامي را در عراق بمبباران كرد. در آن زمان من هنوز در مركز تسليحات «ديمونا» كار مي‌كردم. به خود مي‌گفتم كه چگونه است ما در اينجا در حال توليد سلاح هسته‌اي و بمب هستيم و در همين حال در جاي ديگر، يك مركز غيرنظامي اتمي كه كار آن صلح‌آميز است را به بهانه عاري نگه داشتن خاورميانه از سلاح هسته‌اي، بمباران مي‌كنيم و به دنيا دروغ مي‌گوييم.
به خود گفتم، روزي از اينجا خواهم رفت و مسائل اينجا را افشا خواهم كرد. سه يا چهار سال پيش از ترك مركز تسليحاتي ديمونا بود، نقشه خاصي براي اين كار نداشتم ولي اين را خوب مي‌دانستم كه روزي آن محل را ترك خواهم كرد و هر آنچه در آنجا بود را افشا خواهم كرد.

خبرنگار: آيا فكر مي‌كنيد كساني باشند كه در مركز تسليحاتي ديمونا بخواهند مثل شما عمل كنند؟
وانونو: نه، بيشتر كساني كه در آنجا كار مي‌كنند، صهيونيست خالص هستند و به دولت اسرائيل اعتماد صد درصد دارند. شايد كساني باشند كه موافق اين سياست نباشند، ولي حرفي نخواهند زد.

خبرنگار: به خاطر همين اسرائيل را ترك كرديد؟
وانونو: پس از اين‌كه از مركز تسليحاتي «ديمونا» استعفا دادم، تصميم گرفتم به آمريكا بروم ولي سفري به آسياي دور، به كشورهاي تايلند و نپال كردم و در كو‌ه‌هاي هيماليا روزها سفر كردم. پس از آن به بانكوك و بالاخره به استراليا رفتم و در سيدني، مسيحي شدم.

خبرنگار: چه چيزي باعث شد كه شما مسيحي شويد؟
وانونو: همانطور كه قبلا گفتم، از سن شانزده سالگي نسبت به آموزش‌هاي يهوديت انتقاد داشتم، تصميم داشتم از اين مذهب خارج شوم. تا سن سي سالگي اين وضعيت ادامه داشت. سؤالات زيادي در موارد گوناگون اين آيين داشتم تا اين‌كه تمام آنچه را كه در مغز من كرده بودند، خارج كرده و از اين مذهب خودم را خلاص كرده و آزاد شدم. پس از آن تصميم گرفتم كه ديگر هرگز به اسرائيل برنگردم و زندگي تازه‌اي را آغاز كنم.

خبرنگار: دوستان يهودي شما وقتي فهميدند كه شما مسيحي شديد، چه واكنشي نسبت به شما داشتند؟
وانونو: كسي از موضوع خبر نداشت، چون مي‌دانستم آنان از اين موضوع خوششان نخواهد آمد. تنها يكي از برادرانم را در جريان گذاشتم، ولي وقتي كه مرا از رم ربودند و به اسرائيل آوردند، همه متوجه مسيحي شدن من شدند. آنها از اين امر ناراحت شدند و خيلي تلاش كردند كه من دوباره يهودي شوم.

خبرنگار: چه چيزي باعث شد كه شما مطالب خود را در «ساندي‌تايمز» لندن ارائه دهيد؟
وانونو: همانطور كه پيشتر گفتم، اسرائيل تمام دنيا را فريب مي‌دهد و من به خاطر كاري كه داشتم، مي‌دانستم كه سالانه اسرائيل 40 كيلو پلوتونيوم خالص توليد مي‌كرد. با اين مقدار مواد هسته‌اي، مي‌توان سالانه 10 بمب اتمي ساخت.
به نظر من، اسرائيل بيش از اندازه سلاح اتمي توليد كرده و امكان دارد اين سلاح را به طور غيرمنتظره، عليه كشوري استفاده كند. مي‌‌خواستم از بكارگيري سلاح اتمي به وسيله اسرائيل عليه يك كشور ديگر جلوگيري كنم.

خبرنگار: مسئولان «ساندي‌تايمز» لندن حرف‌هاي شما را باور كردند؟
وانونو: عكس‌هايي را كه از مركز تسليحاتي «ديمونا» به طور مخفيانه گرفته بودم، به ايشان دادم تمام اطلاعاتي را كه ثابت مي‌كرد، اسرائيل پلوتونيوم توليد مي‌كند را در اختيار آنها قرار دادم. آنها يك دانشمند اتمي را مأمور مصاحبه با من كردند تا اين‌كه اسناد و مدارك مرا قبول كردند. آنها چندين بار مدارك مرا كنترل كردند.

خبرنگار: براي كنترل اسناد، چه مدت وقت صرف كردند؟
وانونو: حدود يك ماه؛ ولي قبل از اين‌كه مدارك من در روزنامه منتشر شود، اسرائيل افدام به ربودن من در «رم» كرده بود و مصاحبه من با اين روزنامه، چند روز پس از ربوده شدن من انجام شد.

خبرنگار: چگونه «سيندن»، جاسوس «موساد» را ملاقات كرديد؟
وانونو: يك شب در لندن قدم مي‌زدم، با او سلام‌و‌عليكي اتفاقي داشتم و از همانجا باب دوستي را با من شروع كرد.

خبرنگار: با هم تصميم گرفتيد به رم برويد؟
وانونو: بله، با هم سوار هواپيما شديم و به محض رسيدن به رم، مرا ربودند.

خبرنگار: عدم واكنش جهاني نسبت به ربودن شما به وسيله «موساد»، باعث شگفتي شما نشد؟
وانونو: جرا اين امر شديدا باعث نااميدي من شد. جهانيان، از رم گرفته تا واشنگتن، از لندن تا استكهلم، همگي در اين مورد سكوت مطلق كردند. هيچ كس توجهي به من نكرد، هيچ‌كس از من دفاع نكرد. اين حالت تا به امروز ادامه دارد. هيچ دولتي راجع به من صحبت نمي‌كند، نه در مورد من و نه در مورد آنچه كه من گفتم.

خبرنگار: به نظر شما، چرا اين‌قدر از اسرائيل مي‌ترسند؟
وانونو: من فكر مي‌كنم اسرائيل يك مشكلي براي همه شده است. امروز دنيا نه مي‌داند چه بگويد و نه مي‌داند چه بكند! براي اين‌كه اسرائيل از اين پس تعداد زيادي بمب اتم در اختيار دارد. اسرائيلي‌ها خود را خيلي قوي مي‌دانند هيج باكي هم ندارند كه فلان دولت در مورد آنها چه بگويد. هيچ كس ـ در هر مقامي از قدرت كه باشد ـ نمي‌تواند بگويد كه اسرائيل چه بايد بكند.

خبرنگار: شما فكر مي‌كنيد كه اسرائيل حاضر به استفاده از بمب‌هاي اتم خود باشد؟
وانونو: به نظر من، اسرائيل آماده استفاده از آنها بود ولي پس از افشاگري‌هاي من، تمام جهان در جريان اين موضوع قرار گرفت و دولت‌ها نخواهند گذاشت كه اسرائيل از اين سلاح آنگونه كه مي‌خواهد، استفاده كند.

خبرنگار: يك افسر اسبق «موساد» اعلام كرده بود كه اسرائيل در نظر داشت، شما را بكشد ولي اين كار را نكردند براي اين‌كه يك يهودي نمي‌تواند يك يهودي را بكشد و به همين دليل شما را به هجده سال زندان محكوم كردند. در مورد اين مدت طولاني محكوميت، نظرتان چيست؟
وانونو: مرا به جرم جاسوسي و خيانت محكوم كردند. من جاسوسي نكرده‌ام، اطلاعاتي را به «ساندي‌تايمز» دادم، آنان بايد مرا به خاطر مصاحبه با يك روزنامه محكوم مي‌كردند ولي قاضي مرا به جرم جاسوسي محكوم كرد. مرا به يك دوره طولاني و سخت محكوم كردند. اگر اسرائيل مرا حذف فيزيكي نكرد، نه به خاطر اين بود كه يهودي يك يهودي را نمي‌كشد بلكه براي اين بود كه نمي‌دانستند پس از افشاگري من و آگاهي افكار عمومي جهان، با من چگونه رفتار كنند.
«موساد» هر وقت كه بخواهد و هرجا كه بخواهد، خيلي از يهوديان را كشته و مي‌كشد. آنها بيشتر اين كار را در خفا انجام مي‌دهند و بقيه را همانطور كه بين خودشان رسم است، مي‌كشند و اعلام مي‌كنند كه سكته كرده است. همين افراد «موساد» بودند كه «اسحاق رابين» را كشتند. اين‌كه «يك يهودي، يك يهودي را نمي‌كشد»، مزخرفي بيش نيست.

خبرنگار: در مورد دادگاهي كه شما را محاكمه كرد، فكر مي‌كنيد دادگاه به طور منصفانه كار خود را انجام داد؟
وانونو: مطمئنا كه نه، دادگاه من در پشت درهاي بسته انجام مي‌شد. من بودم و وكيل من و قاضي اجازه سؤال از دولت را نداشت كه مجبور بود به دادگاه بيايد و چواب بدهد كه چگونه اسرائيل 200 سلاح اتمي را مخفي كرده و چرا اقدام به توليد بمب هيدروژني كرذه است؟
من در دادگاه همه اينها را گفتم. ما درخواست حضور «شيمون پرز» را كرديم. ما مي‌خواستيم از وي سؤال كنيم چگونه وي اعلام مي‌كند كه مركز «ديمونا» يك مركز غيرنظامي و تحقيقاتي است ولي تا آن زمان در اين مركز دويست بمب اتمي توليد شده بود!
هيچ‌كدام از درخواست‌هاي ما برآورده نشد. زماني كه قاضي اجازه سؤال كردن نداشته باشد، چگونه اين دادگاه را مي‌توان منصفانه تلقي كرد؟! دوسوم دوران محكوميت من در سلول انفرادي گذشت، اين چه حكمي است؟

خبرنگار: حرفي براي گفتن داريد؟
وانونو: من بيش از هجده سال از عمرم را در زندان گذراندم. من بيش از دوسوم دوران محكوميت خود را در سلول انفرادي گذراندم، من رنج زيادي را متحمل شدم. امروز انتظار دارم كه دنيا به من كمك كند تا آزادي خود را به دست آورم. من از زندان هجده ساله آزاد شدم ولي در زندان ديگري به نام «اسرائيل» زنداني هستم. آرزو دارم كه روزي بتوانم اين زندان را براي هميشه ترك كنم.
از تمام كشورهايي كه براي آزادي بشر تلاش مي‌كنند، مي‌خواهم، اسرائيل را وادار كنند تا مرا از اين زندان آزاد كند تا بتوانم در راه صلح جهاني، با انسان‌هاي ديگر كار كنم.

{ يا علی }

18 augustus, 2005

مولا علی

تولد مولا اميرالمومنين بر همه ولايتی ها مبارک باد


روی لينک پائين هم کليکی بکن

http://www.amighi.com/yclip/clip/223.php

{ يا علی }

06 augustus, 2005

زنجیر عشق

زنجير عشق

يک روز بعدازظهر وقتی که با ماشين می کوبيد که سريعتر به خانه، زن مسنی اونو متوقف کرد. ماشين مرسدسش پنچر بود. زن توی برفها مونده بود و می ترسيد.

گفت: من کمکتون می کنم، ضمن من جو هستم.

زن گفت: فکر می کنم صد تا ماشين بيشتر از اينجا رد شدند ولی هيچکدام نايستادند.

وقتی که او لاستيک را عوض کرد و درب صندوق را بست و آماده شد که برود، زن پرسيد: من چقدر بايد بپردازم؟

جو گفت: شما بدهکاری به نداريد، منم در اين شرايط بودم و روزی يک نفر به من کمک کرد، همانطور که من به شما کمک کردم. اگر واقعا می خواهي بدهيتو به من بپردازي سعی کن که زنجيز عشق به تو ختم نشه.

چند کيلومتر جلوتر زن وارد کافه ای شد تا بعد از استراحت به راهش ادامه بدهد. پيشخدمت زن متبسمی بود که بنظر می رسيد ۷-۸ ماهه حامله است.

وقتی که پيشخدمت رفت تا بقيه صد دلار را بياورد، زن از در بيرون رفته بود، در حاليکه روی دستمال سفره يادداشتی باقی گداشته بود.

اشک در چشمان پيشخدمت جمع شد وقتی که نوشته را می خواند: شما بدهکاری به نداريد، منم در اين شرايط بودم و روزی يک نفر به من کمک کرد، همانطور که من به شما کمک کردم. اگر واقعا می خواهي بدهيتو به من بپردازي سعی کن که زنجيز عشق به تو ختم نشه.

اونشب وقتی زن پيشخدمت از سرکار برگشت و به رختخواب رفت همه اش به فکر آن يادداشت بود، وقتی شوهرش کنارش دراز کشيد، زن به آرامی در گوشش گفت: همه چيز داره درست ميشه، دوستت دارم، جو.

{ يا علی }


28 juli, 2005

آگهی ازدواج

آگهی ازدواج

آقائی هستم جوان و زيبا، خوش صحبت و شيرين زبان، دارای وضع مالی خوب و از خانواده اصيل ايرانی با قد کشيده و رشيد، خوش هيکل و خوش تيپ، خوش صدا و هنرمند. حاضر به ازدواج با هيچ زنی نيستم.

فقط آگهی دادم که دلتون بسوزه.

{ يا علی }

27 juli, 2005

تولد حضرت فاطمه زهرا مبارک باد

تولد حضرت فاطمه زهرا به همه فاطميان مبارک باد

{ يا علی }

20 juli, 2005

انتخاب همسر

انتخاب همسر



آهو خيلی خوشگل بود. يک روز پری سراغش آمد و بهش گفت: آهو جون، دوست داری شوهرت چه جور موجودی باشه؟


آهو گفت: یک مرد خونسرد و خشن و زحمتکش.


پری آرزوی آهو را برآورده کرد و آهو با يک الاغ ازدواج کرد. شش ماه بعد آهو و الاغ برای طلاق سراغ حاکم جنگل رفتند.


حاکم پرسيد: علت طلاق؟


آهو گفت: توافق اخلاقی نداريم، اين خيلی خره.


حاکم پرسيد: ديگه چی؟


آهو گفت: شوخی سرش نمی شه، تا براش عشوه می آم جفتک می زنه.


حاکم پرسيد: ديگه چی؟


آهو گفت: آبروم پيش همه رفته، همه می گن شوهرم حماله.


حاکم پرسيد: ديگه چی؟


آهو گفت: اعصابم رو خورد کرده، هر چی ازش می پرسم مثل خر بهم نگاه می کنه.


حاکم پرسيد: ديگه چی؟


آهو گفت: تا بهش يه چيز می گم صداش رو بلند می کنه و عرعر می کنه.


حاکم پرسيد: ديگه چی؟


آهو گفت: از من خوشش نمی آد، همه اش می گه لاغر مردنی، تو مثل مانکن ها می مونی.


حاکم رو به الاغ کرد و گفت: آيا همسرت راست می گه؟


الاغ گفت: آره.


حاکم گفت: چرا اين کارها رو می کنی؟


الاغ گفت: واسه اينکه من خرم.



نتيجه گيری اخلاقی: در انتخاب همسر دقت کنيد.


نتيجه گيری عاشقانه: مواظب باشيد وقتی عاشق موجودی می شويد عشق چشم هايتان را کور نکند.


(متاسفانه منبع مطلب برای من معلوم نيست)


{ يا علی }


10 juli, 2005

شهادت حضرت فاطمه

شهادت حضرت فاطمه بر همه فاطمیان تسلیت باد



حضرت زهرا دلش از ياس بود
قطره هاي اشكش از الماس بود
داغ عطر ياس زهرا زير ماه
مي چکانيد اشک حيدر را به چاه
گريه آري، گريه چون ابر چمن
بر کبود ياس و سرخ نسترن
اين دل ياس است و روح ياسمين
اين امانت را امين باش اي زمين
نيمه شب دزدانه بايد زير خاک
ريخت بر روي گل خورشيد، خاک
مدفن اين ناله غير از چاه نيست
جز تو کس از قبر او آگاه نيست


{ یا علی }


02 juli, 2005

هنوز هستم

هنوز هستم و هنوز تن لشم .

یا علی { }

25 mei, 2005

شکنجه کودکان فلسطینی زندانی در اسرائیل

انجمن زندانيان فلسطيني روز يكشنبه (22 مي) اعلام كرد، كودكان فلسطيني كه در زندان‌هاي اسرائيل زنداني هستند، تحت شكنجه قرار مي‌گيرند.

به گزارش «جام‌جم آنلاين»، انجمن زندانيان فلسطيني با صدور بيانيه‌اي اعلام كرد: 95 درصد از 350 كودك فلسطيني كه در اسرائيل زنداني هستند، توسط بازجويان اسرائيلي شكنجه مي‌شوند و در بازجويي‌ها تحت شكنجه‌هاي فيزيكي و رواني قرار مي‌گيرند.

اين انجمن مي‌افزايد: 85 درصد از كودكان فلسطيني زنداني در اسرائيل تحت شكنجه ناگزير به اعترافات دروغين شده‌اند. انجمن زندانيان فلسطيني در بيانيه اش تاكيد كرده است كودكان فلسطيني و نيز زندانيان بالغ فلسطيني در عين حال توسط زندانبان‌هاي اسرائيلي مورد ايذاء و آزارهاي غيراخلاقي قرار دارند.

انجمن زندانيان فلسطيني از نهادهاي بين‌المللي خواست براي آزادي كليه زندانيان فلسطيني زير 18 سال اسرائيل را تحت فشار قرار دهند.

[ يا علی ]

18 mei, 2005

تولد امام حسن عسگری

تولد امام حسن عسگری بر تمام شیعیان مولا امیرالمومنین علی مبارک باد.


[ يا علی ]

17 mei, 2005

اعتقاد یهود

سوابق حيرت‌انگيز سركرده گروه فشار نژادپرست اسرائيلي
در حالي كه سازمان‌هاي حقوق بشري، مدعي وجود گروه‌هاي فشار در ايران و اقدامات خشونت‌آميز آنان هستند، عدم برخورد تل‌آويو با «نوام فدرمن»، سركرده مشهور گروه فشار نژادپرست Kach در اسرائيل كه سوابق حيرت‌انگيزي در خشونت، قتل، تجاوز و ارعاب فلسطينيان دارد، با سكوت گروه‌هاي حقوق بشر روبه‌رو شده است.به گزارش سرويس بين‌الملل «بازتاب»، «نوام فدرمن»، تروريست يهودي آمريكايي كه سخنگوي جنبش تروريستي و عضو گروه تروريستي مخفي با نام «مهاجر مقيم» يا گروه مخفي يهودي در «هبرون» مي‌باشد، گفته است كه من فكر مي‌كنم، دولت بايد بيمارستان‌ها را بمب‌گذاري كند، اما متأسفانه اين كار را نمي‌كند؛ بنابراين، اين امر به عهده مردم است كه اين‌گونه اقدامات را انجام دهند. فدرمن همچنين، عضو يك گروه تروريستي با نام «كميته امنيت جاده‌ها» است. واحد پليس اسرائيل، آكنده از شكاياتي است كه از اين گروه تروريستي شده، اما با اين حال، دولت اسرائيل براي مقابله با او اقدامي نكرده است.نام فدرمن و ديگر مهاجران مقيم اسرائيل، در فهرست تحت پيگرد طرف فلسطيني است و رايزني‌هاي بسياري را نيز در تلاش براي وادار ساختن اسرائيل به انتقال آنان از منطقه انجام داده‌اند.فدرمن همچنين به عنوان فردي فلسطيني است كه با سابقه مزاحمت و سوءاستفاده جنسي در مورد زنان در خيابان، شناخته مي‌شود كه سوءرفتار وي در مورد زنان فلسطيني، احتمالا براي همتايان يهودي وي نيز غير قابل تحمل خواهد بود.بنا بر اين گزارش، در حال حاضر، فدرمن در يك بازداشتگاه دولتي است. دولت اسرائيل، اغلب به تروريست‌ها كمك مي‌كند كه خودشان را از ديد ساكنان پنهان نگه دارند. پليس اين رژيم با انجام اقدامات فريبكارانه و ظاهري مثل بازداشت تروريست‌ها، توانسته است از شدت خشم مردم از جرايم آنان بكاهد.فدرمن كه امروز از سوي مأموران امنيتي بازداشت و به زندان منتقل شد، پس از دستگيري توسط پليس اسرائيل با انتقاد از خشونت مأموران اسرائيلي نسبت به خود گفت: صبح بخير ايران!سال گذشته،‌ بازداشت خانگي اين فعال راستگراي اسرائيلي، حدود شش ماه به طول انجاميده است. «شائول موفاز»، وزير دفاع اسرائيل، مدت بازداشت دولتي فدرمن را كه سخنگوي حزب غيرقانوني «Kach» است، را به حدود شش ماه افزايش داده است.وي به عنوان فرد مظنون در حملات تروريستي عليه فلسطينيان، در زندان «شكيما» به سر مي‌برد. اين در حالي است كه طرفداران فدرمن، گفته‌اند كه وي را بدون هيچ مدرك و محاكمه‌اي، زنداني كرده‌اند.
صبح امروز هم شعارهايي با مضمون «نوام فدرمن را آزاد كنيد» بر ديوارهاي وزارت دفاع در بيت‌المقدس به چشم مي‌خورده است.همچنين روز گذشته مأموران امنيتي، مداركي را به «موفاز» ارائه كرده‌اند كه نشان مي‌دهد، فدرمن حتي در بازداشت نيز عامل تحريكات خشونت‌آميز عليه فلسطينيان بوده است و نيز مظنون به ايفاي نقش «مغز متفكر» گروه زيرزميني يهودي در انفجار مدرسه دختران عرب بيت‌المقدس به سال 2002 مي‌باشد.بنا بر گزارش‌ رسانه‌هاي اسرائيلي، فدرمن در بمب‌گذاري‌هاي از پيش طرح‌ريزي‌شده خويش، ديگر مهاجران مقيم يهودي را نيز سازماندهي كرده، اما هيچ‌گونه اتهامي در اين زمينه به وي وارد نشده است.او بارها بازداشت و براي بازجويي از سوي پليس فراخوانده شده است: وي از 45 مورد اتهام، تنها در هشت مورد، مجرم شناخته شده است.اين گزارش مي‌افزايد: بنا به نظر پليس، بمب‌گذاري خودروي همسر فدرمن در سال 2001 نيز كار خود وي بوده و گروه‌هاي فلسطيني در اين جريان دست نداشته‌اند. در گذشته، از او به عنوان عاملي براي انتقام از عرب‌ها و تشويق ساكنان به مقابله و جنگ با آنها، استفاده مي‌شده است.وي گفته بود، بايد بدانيد اگر پليس از شما محافظت نمي‌كند، خودتان بايد از خودتان مراقبت كنيد، بايد از خانه بيرون برويد و شليك كنيد.به تازگي فعالان راست‌گرا به منظور اطمينان خاطر از آزادي فدرمن، نشستي عمومي ترتيب داده‌اند. لابي‌ها نيز به سهم خود در مقابل خانه موفاز و بيرون زندان شكيما، تظاهرات بر پا كرده‌اند.فدرمن بارها درخواست خود را به خاطر اعتراض به دستور بازداشت، كه آن را غيرقانوني خوانده ـ تسليم دادگاه عالي كرده است، اما دادگاه پس از بررسي اطلاعات محرمانه امنيتي در پشت درهاي بسته، تمامي درخواست‌هاي وي را رد كرده است.هفته پيش، فدرمن در زندان شكيما با «وانونو» درگير شد و وي را خائن خواند.همكاران فدرمن گفته‌اند، جريانات، حاكي از آن است كه افشاي اسرار هسته‌اي اسرائيل توسط وانونو خطر كمتري از آزادسازي فدرمن دارد.
[ يا علی ]

20 januari, 2005

شهادت حضرت فاطمه

اين روز عزا را به همه فاطمی ها تسليت می گويم.

{ يا علی }


18 januari, 2005

واضح و ر.شن

راستش از قديم مادربزرگ مرحومم می گفت: اگر کمی تحمل داشته باشی همه چيز روشن می شود...

تمام عرايضی که اينجانب در يادداشتهای قبل خدمتتان عرض کرده بودم ، همه را يکجا آقای رئيس جمهور آمريکا امروز در مصاحبه با روزنامه فرانسوی فیگارو اعلام کرد قسمتی از آن را می آورم:

...وي در پاسخ به اين پرسش كه آيا همه كساني كه در آمريكا به رياست‌جمهوري مي‌رسند، متعهد به دفاع از اسراييل هستند، گفت: بله، فكر مي‌كنم چنين باشد، چراكه اسراييل، دوستي قديمي و كشوري دمكراتيك است و من بر اين باورم كه دفاع از اين كشور، جزو وظايف ايالات متحده مي‌باشد.

ديگر حرفی برای گفتن نمی ماند بجز اينکه مردم، همين مردم معمولی کاری انجام دهند.

چند نمونه از مارک های اسرائيلی هم می آيد به اميد اينکه بچه های فلسطمنی را از ياد نبريم.

Carmel - سبزيجات، ميوه( آوکادو ....)، آبميوه، گل، ...

Jaffa - ميوه، آبميوه، ...

Top - ميوه، سبزيجات، ...

Hasat - ليموجات، ...

Sabra - غذاهای آماده، محصولات مديترانه ای، ...

Tivall - محصولات گياهی ( گياهخواری)،...

Dana - گوجه فرنگی، ...

Osem - غذاهای سريع، سوپ، بيسکويت، غذاهای آماده، ...

Beigel -بيسکويت و کيک، ...

Dagir - کنسرو ماهی

Holyland - عسل، ادويه، ...

Amba - محصولات کنسرو شده، ...

Green Valley - شراب، ...

Epilady- مواد ازاله مو(موبر)

Gottex - اباس ورزشی و شنا، ...

Milonit, Word Point, Dagesh - برنامه های کامپيوتر

El Al - سازمان هواپيمائی

در يادداشتهای بعدی خبرهای ديگری می آيد.

به اميد اينکه حق کمکمان کند.

{ يا علی }


17 januari, 2005

سایت کمک به همدیگر راه اندازی شد

سايتی که قبلا صحبتش را کرده بوديم راه افتاد!!!

آدرس آن:

www.we-help-each-other.persianblog.com

نظراتتان را برايمان بفرستيد.

{ يا علی }

16 januari, 2005

چکار می شود کرد؟

همه ما در نزديکی فکر بين اسرائيل و آمريکا و پشتوانه اين دو از يکديگر علی الظاهر شکی نداريم، امروز به مورد جالبی برخورد کردم که برايم جالب بود.

نمی دانم فيلم Minority Report استيون اسپيلبرگ يادتان هست يا نه؟ برای آنان که يادشان رفته و يا احيانا فيلم را نديده اند: در ۲۰۵۴ در شهر واشنگتن دی سی آمريکا ۶ سال است که قتلی اتفاق نيفتاده است و اين به علت دستيابی به تکنولوژی جديدی است که می تواند افکار و تصميمات را قبل از به عمل درآمدن اعلام کند و حکومت می تواند شخص را قبل از ارتکاب به عمل دستگير کند، خب اين را تا اينجا داشته باشيد و حتما يادتان هست که استيون اسپگيلبرگ يهودی است .

امروز در خبر آمد که جورج بوش اعلام کرد: در حالي كه ما انبارهاي سلاح‌هاي كشتار جمعي را پيدا نكرديم اما براي رفتن به عراق دليل داشتيم. بوش افزود: آمريكا بايد از حملات 11 سپتامبر درس بگيرد. ما بايد با خطرات جدي قبل از اينكه تحقق يابند، مقابله كنيم. اين دقيقا همان نظر کارگردان را در فيلم بالا دارد و اين رئيس جمهور کشوری است که به رغم پيوستن به پيمان منع توليد و تكثير سلاح‌هاي هسته‌اي (NPT)، در بهار سال 2004 بيش از 7 هزار كلاهك اتمي عملياتي در اختيار داشته است. حدود 5886 كلاهك اتمي استراتژيك و 1120 كلاهك اتمي غير استراتژيك در اختيار دارد. اين جداي از حدود 3 هزار كلاهك اتمي ذخيره‌اي است كه در زرادخانه‌هاي آمريكا جا گرفته‌اند. اين گزارش مي‌افزايد، آمريكا همچنان به توسعه موشك‌هاي جديد بالستيك، طراحي كلاهك‌هاي جديد اتمي‌، ساخت تجهيزات توليد آنها و مدرنيزه كردن سيستم كنترل فرماندهي خود ادامه مي‌دهد. بر اساس اين آمار، در بهار سال 2004، آمريكا حدود 29 موشك بالستيك ميان‌قاره‌اي فعال در اختيار داشت كه آنها را براي مواقع ضروري آماده شليك كرده است. علاوه بر اين، واشنگتن در مجموع داراي 1660 بمب افكن اتمي فعال و 85 بمب افكن اتمي اضافي است.

جالب نيست؟ حالا چکار می شود کرد؟ علی الظاهر هيچی، اما در حقيقت هر وجدان بيداری می تواند کار انجام دهد، حالا اگر اين کار در ظاهر بزرگ و موثر به ديده نمی شود ولی به اين معنی نيست که تاثير ندارد و آن اين است که.

۱- از چشم انتظار از هيچ دولتی نداشته باشيم که کاری بر عليه آمريکا و اسرائيل انجام بدهد چون به جز حرف اين دولتها کاری انجام نمی دهند.

۲- اين برايمان مشخص و روشن باشد که هر پولی که برای خريد اجناس: آمريکائی و اسرائيلی استفاده شود تبديل به بمب و گلوله ای می شود که با آن بچه های فلسطينی کشته می شوند و بر سر مردم افغانستان و عراق بمب ريخته می شود.

اگر به نقطه برسيم می توانيم اين مبارزه را در حد خودمان شروع کنيم بدانيم که راه ملخی پيش سليمان هيچ است، وليکن کرم است از موری. اگر تنوانيم جلوی انها را بگيريم لااقل اين احساس راحتی را پيدا می کنيم که در اين کشتار دستجمعی و نژادپرستانه آمريکا و اسرائيل شرکت نکرده ايم (پس از الان تصميم بگيريم که اجناس آمريکائی و اسرائيلی نخريم) دفعه بعد در هينجا بارکد های اجناس اين دو کشور را پيدا می کنيد، اگر شما هم اطلاعاتی از اجناس اسن دو کشور زير هر نام و مارک و آرمی داشتيد برايمان بفرستيد.

تبريک به تمام کسانی که از ايران مستقل و يکپارچه و آزاد بدشان می آيد تبريک عرض می کنيم، استان خراسان هم تکه تکه شد. منتظر بی شرفی بعدی بزرگان هستيم.

{ يا علی }