31 maart, 2008

درس زندگی 30


جورج بورنز کمدین محبوب، اهمیت انتظار را بخوبی درک کرده است

تمام فلسفه زندگی او در این کلمات خلاصه می شود: باید در زندگیتان چیزی وجود داشته باشد که به خاطر آن از بستر خارج شوید

در حال خواب، نمی توان کاری انجام داد

مهمترین اصل این است که در زندگی خود، نقطه روشن و جهت مشخصی داشته باشید که رو به سوی آن حرکت کنید

او وقتی بیش از نود سال سن داشت هنوز در فیلمهای سینمائی و تلئیزیونی بازی می کرد

او سالن پالادیوم لندن را برای اجرای برنامه ای برای سالها بعد وقتی که صد و چهار ساله می شد رزرو کرد

اینگونه آینده سازی ها را چگونه می بینید؟

بیشتر مردم تصور می کنند که در ظرف یک سال کارهای زیادی می توان انجام داد، اما در عین حال، کارهائی را که در مدت ده سال می توانند به پایان برسانند را دست کم می گیرند

شما در ده سال دیگر چه وضعی خواهید داشت؟


یا علی

30 maart, 2008

کتاب باغ پیامبر و سرگردان - جبران خلیل جبران


کتاب باغ پیامبر و سرگردان

نوشته: جبران خلیل جبران ترجمه: آرش حجازی


قبلا بطور جسته گریخته چیزهائی از جبران خوانده بودم، چندی پیش فرصتی دست داد تا یکی دو تا از کارهایش را از اول تا آخر بخوانم

خوبی دنیا همیشه این بوده که مردم نظرات مختلف داشته اند

یکی از چیزی خوشش می آید و دیگری نه

کتاب هم از همین موارد است

سالهاست که نام و القاب و مدارک بالا و غیره مرا مرعوب نمی کند و بدون ترس از بزرگی نویسنده، کارگردان و محقق، نوشته ای را می خوانم و یا فیلمی را می بینم و گاهی نظرم را می نویسم یا جائی آن را اظهار می کنم

خلیل جبران نویسنده بزرگی است

اما به نظر این بزرگ باید بتواند برای خودش را نشان بدهد و گرنه تمجید های دیگران او را برای من بزرگ نمی کند

کتاب باغ پیامبر و سرگردان چیز خاصی ندارد

دو قطعه از کتاب:

صفحه 27- دریغ بر ملتی که سیاست مدارش روباه، فیلسوفش تردست و هنرش، هنر وصله و پینه و تقلید است

صفحه 28- دریغ بر ملتی که تکه تکه شده و هر تکه خود را ملتی می داند

دو بخش دارد: بخش اول آن تکه هائی هذیان گونه است در مورد کسی است که اصطلاحا او را پیامبر یا المصطفی می نامد و بخش دوم شامل قطعات کوچکی است که شامل نظرات و داستان های پند آموز است که تو هر کجای دیگر هم می توانی نمونه آنها را پیدا کنی ( وقتی بگذار و کمی وبلاگ گردی کن ) مشابه آن ها را بسیار پیدا خواهی کرد

در آخر کتاب بجز شنیدن چند نصیحت چیز دیگری عایدت نمی شود

از آنجا که من این کتاب را به زبان اصلی نخوانده ام، نمی توانم نظری در مورد چگونگی ترجمه آن بدهم ولی اشتباهات چاپی و گاه گاهی دستوری آن متقاعدم می کند ک این کتاب برای چاپ بعدی احتیاج به یک ویراستاری با دقت دارد

اگر این کتاب را نخوانده ای ( به نظر من ) چیزی را از دست نداده ای پس آن را نخوان، باید هنوز کتاب خوب برای خواندن وجود داشته باشد

یا علی

28 maart, 2008

عذاب


چند وقتی بود که نبودم، یعنی بودم اما نبودم عید بود و روزهای فرح بخش عیدالزهرا و میلاد حضرت رسول، که امیدورام برکت این روزها شامل حال شما هم شده باشد برای ما داشت پاسپورتمان را گرفتیم ( بعد از اینکه نوامبر تقاضا کرده بود و وقتی بعد از چهار ماه آن را گرفتم بلافاصله برگرداندمش برای اینکه تاریخ آن اشتباه چاپ شده بود و فردایش درست آن را تحویل گرفتم) که تازه خود این پاسپورت تا سه ماه دیگر اعتبار دارد و باید بعد از آن یکی دیگر درخواست کنم حالا دوست دارم یکی دربیاید و بگوید در ایران کاغذبازی می کنند و و کار انجام نمی دهند آخر مرد حسابی ( یا زن حسابی ) همه جا همینطور است حتی این خارجه که مثلا ما هستیم ولی از آنجا که از قدیم گفته اند تلخ و شیرین با هم هستند این چند روز اتفاقات ناگواری هم افتاد که من یک نمونه آن را خدمتتان عرض می کنم و خودتان بقیه اش را بخوانید این چند روز ما مهمان عزیزی داشتیم از انگلیس که آمد و ماند و ماند و بعد از ده روز وقتی دید دیگر چیزی برای خوردن نداریم رفت ( از آنجا که آدم نباید پشت سر مردم حرف بزند به این میهمان عزیز گفتم که چیزکی در وبلاگم درباره اش می نویسم و می گویم که چه بلائی سرم آورده، خوشحال هم شد ) برای شرح این واقعه نه وقتی هست و نه توانی از من و نه حوصله ای از شما این را هم نوشتم برای اینکه شاید یک از ما بهترانی بخواهد با ما همدردی کند و در ضمن دلیلی هم باشد برای اینکه مدتاهست چیزی ننوشته ام اما از الآن دیگر بیشتر می نویسم، البته اگر این هم مثل بقیه قولهائی که داده ام نشود در ضمن شعری هم یادم آمده بود که برای همان مهمان عزیز خواندم خوشش آمد برای شما هم می نویسم اگر درست یادم باشد
مهمان عزیز است همچو نفس
خفقان آرد اگر آید و بیرون نرود
در بالای این مطلب هم عکسی گذاشتم که کمکت کند تا درک کنی این مهمان ما چه جور چیزی بود
یا علی

19 maart, 2008

سال نو و عید الزهرا


شروع سال نو و عید الزهرا را به شما تبریک عرض می کنم و امیدوارم که همواره تحت توجهات حضرت فاطمه بمانیم

یا علی

07 maart, 2008

روزهای عزا


این روز های عزا
رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام و شهادت امام رضا علیه السلام را به عموم شیعیان تسلیت عرض می کنم
اگر کسی هم زیارت رفت ما را فراموش نکند

یا علی

04 maart, 2008

کتاب خرده جنایت های زناشوهری


کتاب خرده جنایت های زناشوهری نوشته: اریک مانوئل شکیت و ترجمه شهلا حائری است کتاب زیبا و جذابی است با کنش ها و تنش های بسیار زیاد که تو را هم گول می زند و بدنبال می کشاند کمی از نظرات آن با نظر خود من در مورد ازدواج همخوانی دارد او هم ازدواج را چیز بی موردی می داند و معتقد است که ما همیشه در آرزوهایمان زندگی می کنیم و برای همین است که تقریبا همه همیشه در ازدواج اشتباه می کنند
لیزا:درسته، ما همدیگه رو دوست داریم، ولی به طرز بدی دوست داریم. خداحافظ
..........
البته باید در چاپ کتاب توجه بیشتری می شد ایم کتاب یک ویراستاری کوچک دیگر لازم دارد تا گاها غلط های دستوری و تایپی آن را بگیرد اما کتابیست که خواندن می ارزد

یا علی

03 maart, 2008

فیلم خانه کنار رود


فیلم خانه کنار رود (رودخانه ) ساخته آلجاندرو آگرستی در سال 2006 و تولید آمریکاست فیلم داستان خوب و پرکششی دارد ، از آن داستانهای تخیلی که غیر ممکن است اما همیشه ممکن می شود و ما آ را باور می کنیم فیلم بازیگران خوبی هم دارد مثل: کانو ریوز ( فیلم سرعت ) و بازیگر خوب زن آن ساندرا بالک در این فیلم همپنین بازیگر ایرانی شهره آغداشلو هم بازی می کند که ای کاش نمی کرد خطر بازی در فیلم برای بازیگران این است که اگر بازی آنها خوب نباشد و در کنار بازیگر خوبی به ایفای نقش بپردازند تماشاگر بدون اینکه خود بخواهد این دو را با هم مقایسه می کند و می شود آنچه که در این فیلم شد در این فیلم هر وقت شهره آغداشلو با یکی از بازیگران که معمولا ساندرا بالک است حاضر می شود بد بودن بازیش تو ذوق می زند بهترین نمونه این صحنه ها صحنه این دو نفر در یک کافه است که ساندرا بالک مارحت است و هیچ نمی گوید و آغداشلو در کنار او روی صندلی نشسته و دارد با او صحبت ی کند در این صحنه با اینکه ساندرا بالک صحبت نمی کند و تقریبا حرکتی هم نمی کند یا هر کلمه ای که آغداشلو می گوید می بینی که کوچکتر می شود و کوچکتر می شود تا جائی که تو دیگر تقریبا نمی بینی اش و باز این جای خوشحالی دارد که ساندرا بالک در تمام این مدت تقریبا نه دیالوگ دارد و نه تقریبا حرکتی اگراین دو را داشت وضعیت معلوم نبود به هر حال برای داستان این فیلم و بازی نقش های اصلی آن دیدن این فیلم خوب است اگر فیلم را دیدی متوجه عرایض بنده هم خواهی شد یا علی