18 augustus, 2005

مولا علی

تولد مولا اميرالمومنين بر همه ولايتی ها مبارک باد


روی لينک پائين هم کليکی بکن

http://www.amighi.com/yclip/clip/223.php

{ يا علی }

06 augustus, 2005

زنجیر عشق

زنجير عشق

يک روز بعدازظهر وقتی که با ماشين می کوبيد که سريعتر به خانه، زن مسنی اونو متوقف کرد. ماشين مرسدسش پنچر بود. زن توی برفها مونده بود و می ترسيد.

گفت: من کمکتون می کنم، ضمن من جو هستم.

زن گفت: فکر می کنم صد تا ماشين بيشتر از اينجا رد شدند ولی هيچکدام نايستادند.

وقتی که او لاستيک را عوض کرد و درب صندوق را بست و آماده شد که برود، زن پرسيد: من چقدر بايد بپردازم؟

جو گفت: شما بدهکاری به نداريد، منم در اين شرايط بودم و روزی يک نفر به من کمک کرد، همانطور که من به شما کمک کردم. اگر واقعا می خواهي بدهيتو به من بپردازي سعی کن که زنجيز عشق به تو ختم نشه.

چند کيلومتر جلوتر زن وارد کافه ای شد تا بعد از استراحت به راهش ادامه بدهد. پيشخدمت زن متبسمی بود که بنظر می رسيد ۷-۸ ماهه حامله است.

وقتی که پيشخدمت رفت تا بقيه صد دلار را بياورد، زن از در بيرون رفته بود، در حاليکه روی دستمال سفره يادداشتی باقی گداشته بود.

اشک در چشمان پيشخدمت جمع شد وقتی که نوشته را می خواند: شما بدهکاری به نداريد، منم در اين شرايط بودم و روزی يک نفر به من کمک کرد، همانطور که من به شما کمک کردم. اگر واقعا می خواهي بدهيتو به من بپردازي سعی کن که زنجيز عشق به تو ختم نشه.

اونشب وقتی زن پيشخدمت از سرکار برگشت و به رختخواب رفت همه اش به فکر آن يادداشت بود، وقتی شوهرش کنارش دراز کشيد، زن به آرامی در گوشش گفت: همه چيز داره درست ميشه، دوستت دارم، جو.

{ يا علی }