13 december, 2005

سیاسی



با عذر تقصیر از تاخیر که دلیلی نداشت و ندارد و نخواهد داشت بجز تن لشی آمدم تا چیزگی بنویسم
بدون اینکه زنی داشته باشم و کاری و مشغله ای و ... آنقدر درگیرم که باورت نمی شود ( حق هم داری ) ولی اینطوری است
بعضی وقتها با خودم می گویم اگر چیزهائی را که می خواهم( اگر وقت شد ) را اینجا بعنوان یادآوری بنویسم تا بعدا توی رودبایستی گیر کنم و بنویسم فکر خوبی است . بر همین اساس الان اینجا می نویسم که می خواهم چیزی در مورد تعداد افراد سیاسی زندانی کشیده و شکنجه شده ایرانی در خارج از کشور بنویسم .
راستش به عقل من بعضی وقتها جور در نمی آید ( حالا چرا باید هر چیزی با عقل من جور در بیاید خودش مساله
دیگری است که شاید بعدا به آن پرداخته شود )
نمی دانم چطور می شود در خارج از کشور ایران اینقدر آدم سیاسی زندانی شده و شکنجه دیده داشت و هنوز با این همه آدم فهمیده این همه بین ایرانیان خارج از کشور مشکل داشت و چرا این آدم هائی که برای شعورهای بالایشان و درک و فهم زیادیشان از مسائل شکنجه شده اند و زندان را تحمل کرده اند در خارج از کشور به آدم های منفعل و زبونی بدل می شوند ( مسلما نه همه و شما که این را می خوانید از الآن بدانید که جر همان نه همه ها هستید پس ناراحت نشوید با شما نیستم و خواندن را ادامه بدهید (
که همه کاری از آنها انتظار می رود. کلک می زنند - نارو می زنند - تا آتجا که بتوانند همهدیگر را خراب می کنند - برای هم به ناحق پاپوش درست می کنند - پشت سر همدیگر نه فقط صحبت که تهمتهائی می زنند که به عقل هیچ بنی بشری جور در نمی آید و ...
و با تمام نکات بالا بعضی وقتها آدم خیلی از سیاسیون را که می بیند دلش برایشان می سوزد که متاسفانه که جائی پیر کرده اند که نه راه پس دارند و نه راه پیش.
راه پس ندارند برای اینکه اعلام کرده اند سیاسی هستند و حالا باید سر حرفشان بایستاند هر چند قبلا دروغ گفته باشند و راه پیش هم ندارند برای اینکه شعور این کار را ندارند پس همنطور منفعل می مانند که می مانند که می مانند.
گاهی با خودم فکر می کنم که برای بعضی ها این کار های و فعالیت های سیاسی خارج از کشور به گونه ای فرار از مشکلات شخصی است که این آدم ها با آن درگیرند مثل خانه و خانواده و باز فکر می کنم که اگر یک هو وضعیتی پیش بیاید که این آدم ها نتوانند فعالیت هائی را انجام می دهند ادامه بدهند درست مثل فیلم های فارسی سابق هر روز صبح آنها را می بینی که با بیرجامه سبد و یا پلاستیک خرید دستشان است و با لیستی که عیال به آنها داده است از این فروشگاه به آن فروشگاه می روند تا ببینند که کجا مثلا چائی را ریال ارزانتر می دهد و در همین میان دلخوشیش را دیدن ویترین مغازه هاست را هم ارضاء کند و بعد از چند ساعت برگردد و جای دیشلمه هورت بکشد و داستانها روز نامه ها و محلات ایرانی را ورق بزند و داستان های دنباله دار آنها را دنبال کند و ...


آنقدر هست که مثنوی هفتاد من کاغذ می شود اگر حوصله ای برای گفتن باشد . به هر حال از خدا می گویم : خدایا من هیچ وقت سیاسی نبوده ام ( با معانی بالا ) پس نگذار که به آن هم مبتلا شوم
آمین یا رب العالمین
{ یا علی }

Geen opmerkingen: