26 juni, 2006

ایران


اگر ایران بجز ویران سرا نیست
من این ویران سرا را دوست دارم

یا علی

پله هائی بسوی آرامش


این را جائی پیدا کردیم و اینچا آوردیم
...........................................
آيا آرزو داريد آرام و خونسرد و خوددار باشيد و فرصت كافى براى آنچه دلخواه شماست در اختيار داشته باشيد؟ اگرچه رسيدن به اين هدف مشكل به نظر مى رسد، اما با كمى تلاش و تجديد نظر در افكار و اعمال مى توان به آن نزديك شد. بهتر است راهكارهاى پيشنهادى را رعايت كنيد: فراموش نكنيد در دنياى شلوغ و پراسترس امروز به دست آوردن تكه اى آرامش مى تواند غنيمت بزرگى باشد. آيا ذاتاً هميشه مسئول امور و عهده دار نظم و ترتيب هستيد؟ افراد پركار و فعال اغلب احساس مى كنند همه كارها بايد تحت كنترل آنها باشد، خصوصاً مواقعى كه هدف خاصى مدنظرشان است. بنابراين سعى كنيد براى يك بار هم اين عادت كنترل كردن را رها كنيد و بگذاريد زندگى مسير خود را بپيمايد.

مسئوليت هاى متعدد را نپذيريد

ممكن است از اين كه همواره كارهاى بسيارى را با هم انجام مى دهيد به خود بباليد، ولى قطعاً در عين كار احساس عدم تمركز، نگرانى و خستگى مى كنيد. خانم ها اكثراً از اين كه قادرند چندين كار را همزمان انجام دهند به خود مى بالند ولي در نهايت از اين عمل آسيب مى بينند. بنابراين در عهده دارى كارها هوشيار باشيد؛ يعنى كارها را يك به يك و به نوبت انجام دهيد. قدر لحظه هاى عمر خود را بدانيد و از انجام كارى كه عهده دار هستيد، لذت ببريد تا پس از اين كه كار را به نحو احسن انجام داديد، احساس موفقيت كنيد.

به موفقيت هاى خود بها دهيد

هميشه توجه داشته باشيد كه موفقيت، پيروزى هاى بعدى را به دنبال مى آورد و احساس خودكم بينى را از انسان دور مى كند. كافى است تنها به يك چيز كه موجب بالندگى شماست يا يك زمينه كه در آن موفق بوده ايد فكر كنيد. ارزشمند بودن خود را مورد تأييد قرار دهيد.

به نيازهايتان اهميت دهيد

هميشه به فكر راضى و خوشحال كردن ديگران بودن كافى نيست، كمى هم به فكر نيازهاى معقول و مقبول خود باشيد. اين دليل بر خودخواهى نيست. به نقطه نظرات ديگران گوش دهيد، ولى اگر لازم مى دانيد براى اين كه فرصت كافى براى پاسخ داشته باشيد به آنها بگوييد براى فكر كردن و تصميم گرفتن در باره آن موضوع نياز به زمان داريد. در عين حالى كه انعطاف پذير هستيد نسبت به احساسات و عواطف خود نيز واقع گرا و بى رو دربايستى باشيد.

از كار خود لذت ببريد

اگر همواره در حال مسامحه و طفره رفتن از انجام كارى هستيد يا احساس مى كنيد براى انجام كارى تحت فشار هستيد، علامت اين است كه از كارى كه انجام مى دهيد لذت نمى بريد. واقعيت امر اين است كه شما به هر حال ناچاريد اين كار را انجام دهيد، پس روى جنبه هاى لذت بخش آن تمركز كنيد؛ مثلاً بر حس خوبى كه به نظم درآوردن امور به شما مى دهد و يا مورد تقدير و ستايش قرار گرفتن از بابت رسيدن به نتايج مطلوب تكيه كنيد. اين ديدگاه مثبت مى تواند تنش هاى درون شما را بزدايد و به شما فرصت دهد كه دريابيد چه تغييرات درازمدتى را مى توانيد ايجاد كنيد.

انعطاف پذير باشيد لزوم يك برنامه روزمره براى تنظيم نيازهاى زندگى بسيار خوب و معقول است ولى نبايد اصرار و اجبار در رعايت آن موجب تنش و اضطراب شما شود. سختگيرى و جدى بودن زياد سبب مى شود فرصت ها را از دست بدهيد و با تأكيد براى اجراى آن برنامه، انرژى خود را بيهوده تلف كنيد. در مواقعى كه لازم مى دانيد روش و تاكتيك خود را تغيير دهيد تا در كارهايتان موفق تر و در رسيدن به اهدافتان خلاق تر شويد.

بين كار و زندگى تعادل برقرار كنيد

تداخل و ادغام زندگى كارى و ادارى با زندگى خصوصى باعث اختلالات فيزيكى و عاطفى است. برنامه و زمانى را براى توقف كار انتخاب كنيد و به آن پايبند باشيد. در خانه به كار فكر نكنيد و توجه خود را به زندگى خانوادگى معطوف داريد. مواردى پيش مى آيد كه اين كار برايتان مقدور نيست، ولى سعى كنيد در بيشتر موارد اين نکته را رعايت كنيد

عكس العمل هايتان را عوض كنيد

ممكن است همواره در تغيير شرايط تنش آفرين موفق نباشيد، ليكن با تغيير دادن ديدگاه خود نسبت به آن مى توانيد احساسات خود را عوض كنيد. اگر كسى دير به سر وعده مى آيد شانه هايتان را به علامت بى تفاوتى بالا نياندازيد و از وقت آزادى كه به دست آورده ايد لذت ببريد. اگر كسى بى ادب و پرخاشگر است اين گونه تلقى كنيد كه او مبتلا به فشارخون بالا مى شود، نه شما!

ذهن و روح خود را شاد كنيد

ذهن و روان خود را با ديدن و شنيدن كارهاى هنرى، زيبا و آراسته كنيد. از نمايشگاه هاى هنرى ديدن كنيد، به موسيقى گوش فرا دهيد و بر زيبايى هاى يك گل تمركز كنيد. كاغذ و قلمى را برداريد و منظره زيبايى را نقاشى كنيد يا در پارك قدم بزنيد يا در يك كلاس هنرى ثبت نام كنيد.

براى آينده برنامه ريزى كنيد

حتماً براى خود برنامه هاى تفريحى تدارك ببينيد؛ چرا كه چشم انتظار برنامه هاى تفريحى بودن نيز آرام بخش بسيار خوبى است. فهرستى از برنامه هاى لذت بخش تهيه كنيد و براى انجام آن برنامه ريزى نماييد؛ مثلاً برنامه اى براى تهيه بليت تئاتر، يا قرار ملاقات با يك دوست، و يا خريد كتاب مورد علاقه تان تهيه كنيد. با اين كارها بلافاصله احساس دلپذيرى خواهيد كرد

یا علی

22 juni, 2006

درس زندگی 3



خود را در حضور جمع به تصمیم های خود متعهد کنیم بطوری که نتوانیم از تصمیم خود برگردیم

یا علی

18 juni, 2006

درس زندگی 2



کارهایی که گاه به گاه انجام می دهیم، ملاک نیستند، بلکه اعمال دائمی ما هستند که نقش تعیین کننده دارند.
پدر همه اعمال ما کدام است؟

پاسخ این پرسش در کلمه تصمیم نهفته است.
در لحظات تصمیم گیری است که سرنوشت ما رقم زده می شود.
من بیش تر از همه چیز، اعتقاد دارم که
آنچه سرنوشت ما را تعیین می کند شرایط زندگیمان نیست بلکه تصمیم های ماست

یا علی

17 juni, 2006

درس زندگی 1




قبلا هم در این موارد صحبت کرده بودیم

ولی بر اساس چیزهائی که در این مدت دیدیم و شنیدم تصمیم بر آن شد که پیوسته تر و مرتب تر در مورد آن صحبت کنیم و آن چیزی نیست بجز زندگی

از این به بعد تا در توان باشد هر دفعه چیزکی را که بیشتر از کتب آنتونی رابینز گرفته شده را در اینجا می آورم. لازم به گفتن نیست که همه اینها مثل کتب آموزش شنا و رانندگی است اگر خواندی باید انجام بدهی و گرنه حاصلی ز آن نمی گیری ولی اگر انجام دادی حاصل آن تغییر مثبت و بهبود نحوه زندگیت است

این قسمت ها شماره دارند می توانی از هر کجا که خواستی شروع کنی اما به نظر خود من از اول شروع کن. هر قسمت را که خواندی انجام بده و بعد برو به قسمت بعد

اگر چیزی یاد گرفتی و به تو کمک کرد من خوشحال خواهم شد و تو هم می توانی برای تشکر پدر و مادر مرا دعا کنی

باقی هم بقایت

..................................................

درس زندگی 1

بخش اول( تصمیم گیری و هدف گذاری) هر واقعه ابتدا به صورت رویاست آنگاه اتفاق می افتد/ کارل سندبرگ

آرزوی شما چیست؟ شاید رویائی است که آن را فراموش کرده اید و یا در شرف زوال و نابودی است. اگر آرزوی شما عملی می شد وضع امروز شما چگونه بود؟ اکنون چند لحظه صرف کنید و در رویا و آرزوی خود فرو بروید و ببینید خواسته واقعی شما در زندگی چیست؟

یا علی

08 juni, 2006

نسل مهمل و مضمحل ایرانی



اگر یادتان باشد چندی قبل می خواستم چیزکی بنویسم در مورد نسل مهمل و مضمحل ایرانی ( که نشد چون وقت می طلبید و حوصله )

توسط یکی از دوستان مطلبی بدستم رسید که آن را با کمی حذف و اضافه مطابق نظرات خودم دیدم پس همان را علی الحساب برایتان می گذارم.
............................................................

ما ايرانيان گرچه به لحاظ احساسی انسانهای بسيار پيچيده و عميقی هستيم، اما آنچه به مدنيت مان مربوط می شود، اين شهريگری کاملآ سطحی است و هيچ عمق و محتوايی هم ندارد. بويژه اين مدرن بودن ما، که کاملآ يک امر ظاهری است. اساسآ هم ريشه در هيچ مبارزه مدنی و تحول فرهنگی ندارد. مدرنيته پيش و پس از انقلاب مردم ايران صرفآ با ضرب توسری خاندان پهلوی، بويژه پهلوی اول بدست آمده نه که دستاورد روشنگری و محصول تغييرات بنيادين در فرهنگ سياسی و اجتماعی ما باشد. اگر به تصاوير قبل از برآمدن رضا شاه نگاهی بياندازيد، مردمی را خواهيد ديد که حتی از چارق و لباده و کلاه نمدی قيفی و شال چرکين کمر و چاقچور و کفن سياه زنانش هم کاملآ معلوم است که تا چه اندازه فقير و بيسواد وعقب مانده هستند

سپس چنانچه به عکس های دهسال بعد همان مردم قرون وسطايی نگاهی بياندازيد، مشاهده خواهيد کرد که نه تنها از شيکی و خوش پوشی ديگر هيچ شباهتی به دهسال فبل خود ندارند که حتی از غربی های هم عصر خود هم خيلی متمدن تر به نظر می آيند. ناگفته پيداست که اين تغييرات ناشی از بردن زورکی مردم به حمام و آرايشگاه بود، نه در اثر تحول در فرهنگ اجتماعی که شال و عمامه و چاقچور از تن بدر کردن هم يکی از پيامد های طبيعی آن است. پس، مردم بلحاظ تفکر همانی بودند که قبل از دهسال پيش بودند، رضا شاه فقط سر و وضعشان را مرتب و شيک کرده بود. اگر رنجيده نمی شويد اجازه دهيد بنويسم که ما از نظر فرهنگی حال هم همان مردم هستيم

يعنی مردمی که ظاهرش با باطنش هيچ تناسبی ندارد. اين که نوشتم شهريگری ما ريشه ندارد منظورم همين بود. همه از فرهنگ شروع کرده و در اثر آگاهی کم کم بطور طبيعی شيوه زندگی و سر و وضعشان تغيير کرده، ما اما ابتدا بطور کلی سرو وضعمان شبيه انسانهای با فرهنگ و پيشرفته شده بی اينکه نيم گامی هم به سوی پيشرفت فرهنگی برداشته باشيم. و چون کار را از انتها آغاز کرده ايم، دچار سرگردانی و گيجی شده ره بجايی نمی بريم. اين تغييرات ظاهری هم شاه را به اشتباه انداخت، هم خارجی ها را و هم از همه بدتر خودمان را. ظاهر خود و زندگيمان آن اندازه حتی برای خودمان هم غلط انداز و با فرهنگ و متمدن شده که ديگر اصلآ خود را نيازمند به آموزش چيزی نمی بينيم. ما وقتی در آيينه نگاه می کنيم يک من قلابی و ساختگی را در آن می بينيم. منی که به جای شباهت به خود شبيه به اروپايی ها و آمريکايی های پيشرفته است، اما در باطن حتی در رديف همسايگان کمی با فرهنگ خود هم نيست و حقيقتش همين وضع خجالت آوری است که در ايران وجود دارد

اينکه ما در عالم حقيقت در تعفن دست و پا می زنيم اما خود را از همه ی همسايگانمان مترقی تر می بينيم، اينکه بعضی از ايرانيان اعراب و ترکيه و افغان و پاکستان... و يا حتی اروپايی ها را هم داخل آدم نمی دانند و ايرانی را مترقی ترين مردم جهان تصور می کنند از همين امر ناشی می شود. اگر اين حقيقت تاريخی را در نظر گيريم که ملت های متمدن برای رسيدن به چنين سر و شکلی که به موازات تغييرات بنيادين در فرهنگشان بود دستکم هشتصد سال روشنگری و کار فرهنگی و مبارزه مدنی کردند، سپس در نظر آوريم که ما فقط در عرض چهار ـ پنج سال از ملتی قرون وسطايی تبديل به مردمی شيک و متمدن شديم، آنگه متوجه می شويم که اين پارادوکس ظاهر و باطن ما، يا بی شباهت بودن دولت قرون وسطايی مان به ملت ظاهرآ سوپر مدرنمان کاملآ قابل درک است

مدنيت يکصد ساله قبل از انقلاب اسلامی ما، بويژه پنجاه ساله دوم آن به ساختمان شيک و خوش رنگی می ماند که بر روی ستونهايی کهنه و پوسيده بنا شده باشد. به همان علت هم با چند تلنگر فرو ريخت و ويران شد. نگارنده باور دارم اگر پهلوی ها يک خيانت بزرگ کرده باشند اين بود که ظاهر ما را آراسته و بعنوان يک ملت متمدن و پيشرفته به جهانيان قالب کردند. حال جهان به جای خود، از آن مصيبت بار تر اين است که خودمان هم خود را گم کرديم. برای همين هم هست که جايگاه خود را نمی شناسيم . حقيقت و درونمان را هم.

اما خود را پيشرفته ترين و فرهيخته ترين ملت جهان می دانيم. اين از خود دور افتادن و مدنيّت تصنعی هم باعث شده که حتی برترين نظامهای جهان همچون سوئد و هلند و آلمان را هم عقب مانده بدانيم و چيزی برتر ازهمه بخواهيم. و چون از اسباب بزرگی هم فقط گنده گويی و ظاهر را آماده کرديم، طبيعی است که چنين چيزی ناشدنی است. پس همچنان ما می مانيم با گنده گويی ها و آرزوهای محالمان.

آخر ما تا کی می خواهيم به اين بی اخلاقی ادامه دهم، و بجای خائن دانستن کارتر و عرفات و خمينی و خاتمی و... کمی به عملکرد خود توجه کرده و با عبرت آموزی از خطاهامان خود را اصلاح کنيم

حقايق را لوث نکنيم. ایرانی ها نه تنها روشنفکر نيستند بلکه آدمهای نا آگاهی هستند که دارند گور خود و مردمشان را می کنند.



بياييد اقلآ با خود صادق باشيم. آخر ما روشنفکرمان کجا بود! کسانی که حتی پنج درصد هم جامعه خود و پتانسيلهای مخرب آنرا نمی شناسند و بعد از مشاهده نتيجه هرعمل اجتماعی تازه متوجه معايب آن می شوند، آخر چه چيزشان شبيه روشنفکر است. و حال آنکه می دانيم که اين بزرگان حتی بعد از اشتباه هم متوجه اشتباه خود نمی شوند و يک خطا را چند بار تکرار می کنند،
نتيجه اينکه امروز عاقل ترين مردم ما همان کلاه نمدی ها و بيسواد های ما هستند. آنان خود خودشان هستند. از آنجايی هم که لباسشان عوض نشده، پنج ـ شش جلد کتاب با ترجمه ی غلط هم نخوانده اند نه ديگران آنها را با روشنفکر عوضی می گيرند و نه خود خويشتن را آگاه و پيشرو می دانند. آنان حقايق را در تجربيات شخصی خويش می جويند نه در چند جلد کتابی که سطحی خوانده اند. اگر از کلاه نمدی سئوال کنيد که چرا ايران بدين مصيبت گرفتار آمد؟ بی صغرا و کبرا چيدن پاسخ خواهد داد که "خودم کردم که لعنت بر خودم باد!" اين جواب هم مسئوليّت پذيری را در درون خود دارد، هم نقد از خود را و هم تجربه آموزی از خطا را

کار سياست ما اگر بدست کلاه نمدی های معلوم افتاده بود، بی ترديد وضعمان امروز خيلی بهتر از اين بود، ما خانه خراب کلاه نمدی های بی کلاه و جلد عوض کرده ای هستيم که با دو سه کتاب خود را چپ و مترقی و تئوريسين و شاعر و متفکر و روشنفکر می دانند ...


یا علی