18 januari, 2003

جریان از این قرار است

سلام

تازه الان فهميديم اگر تا الان کسی به ما سر نمی زده برای اين بوده است که اصلا اسم ما هيچ

کجا نيامده، خب معلوم است که مردم از کجا بايد خبر می شدند تا به ما سر بزند.

به هر حال ما با خودمان گفتيم، چه کسی اينجا بيايد و اين چيزها را بخواند و چه کسی اينجا

نيايد و اين چيرها را نخواند، ما اينجا مي آئيم و هر چه دلم می خواهد می نويسم.

اگر شما هم حالی داشتيد ...

اگر شما حال نداشتيد بيائيد اينجا حال پيدا می کنيد.

دم همگيتان گرم

هادی آقا

09 januari, 2003

همینجوری

نمی دانم از دفعه قبل کسی سر به اينجا زده است يا نه ،اگر سر زده که حتما توانسته است حدس بزند که بی برو

برگرد اين از آن صفحه هائی است که نمی شود از آن گذشت و فراموشش کرد.
به هر حال سعی می کنم که نوشته هائی را اينجا بگذارم که مردم به آنها اشتباها داستان می گويند.
سعی می کنم اگر در يکبار تمام نشد علامتی چيزی بگذارم تا فهميده شود که اين مربوط به کجاست و آن به کجا بر مي خورد!!!

اگر داستان يا نوشته ای هم داشتی که دلت می خواهد خوانده شود و نظر کسی را در موردش بدانی هم اينجا مکان خوبی است.

باقی بقايت.

هادی آقا

07 januari, 2003

بالاخره باید شروع می شد

بالاخره بايد شروع می شد. که شد.

از قرار معلوم سر مردم آنقدر شلوغ هست که کسی وقت نکند اين چيزهائی را که ما می نويسيم را به خواند و شايد

اصلا به همين خاطر است که مي نويسم.

مسلما نه شما و نه من در اين صفحه منتظر چيز خارق العاده ای نيستيم.

اينجا نه من موشک هوا مي کنم و نه شما آمده ايد موشک هوا کردن را ببينيد.

من گاهی چيزکی مي نويسم که مردم گاها به آن داستان مي گويند.

اگر حالی بود شايد از آنها هم چيزکی اينجا آمد.

البته بايد از الان مطلب را روشن کرد که از آنجائي که اينجانب کمی تن... هستم لذا انتظار بيهوده ای خواهد بود

اگرکسی انتظار مطلب مرتبی را داشته باشد.

در انتها با تمام اين چيزهائی که گفته شد می دانم که هر که اينجا بيايد ناراحت بيرون نخواهد رفت.

قربان همگی.

{ يا علی }