12 maart, 2017

نگاهی کوتاه به کتاب - قیدار



(از این دفعه سعی خواهم کرد بر هر کتابی را که اینجا می گذارم بر اساس محتوای آن چیزی هم بسازم که بجای تصویر جلد کتاب می آِید)

این کتاب متاسفانه یا خوشبختانه تنها کاریست که از این نویسنده خوانده ام پس همه این چیزهائی که می آید بر اساس همین کتاب است و نه همه نوشته هایش

(کتاب ترکیبی از مسائل مختلفیست که پرداختن به همه آنها از مقال و حوصله این حقیر خارج است) 

قبل از هر چیز باید بگویم که از انتخاب این اسم به هر دلیلی که بوده خوشم آمد، چون معدود افرادی بودند که نام قیدار آشنا بودند (قیدار اسم پیامبری است که در نزدیکی زنجان مقبره دارد، حال بروید توی نت بگردید)

مشکل این کتاب هم شاید از همینجا شروع می شود که خصوصیات این پیامبر را (قیدارقیدار ویژگی­های منحصر به  فردی در مورد شکار کردن، تیراندازى، صلابت، قوّت و شجاعت، دلیری 
 در جنگ و فروتن بودن داشت) خواسته منطبق کند با شخصیت اصلی داستان، ولی در ادامه ما با شخصیتی مواجه می شویم که بسیار پائین تر و مضمحل تر از شخصیت فیلم های کیمیائی است، آنقدر نازل و پائین که چنین رفتاری از مروت و مردانگی به حماقت و مهملی و ... می رسد

در صفحه هفت کتاب آمده است: رسم الخط این کتاب مطابق با دیدگاه مولف است.
حالا به چه دلیلی معلوم نیست، ولی فکر می کنم که امیرخانی قلع و قمع های فرهنگستان را در مورد زبان فارسی کافی ندیده است و در این کتاب برای ما رسم الخط جدیدی آورده است:
ام روزی – بجای – امروزی
باغ چه ها – بجای – باغچه ها
یادگاری ت – بجای یادگاریت
ام سال – بجای - امسال
و ...
 اصل و اساس و پایه این داستان همانطور که در پشت جلد هم آمده در مورد کلمه ( رجل = مرد) است که در دو آیه از قرآن آمده، در این دو آیه بدون اینکه نام این مرد برده شود، یکبار برای نجات جان موسی می آید که خبرش کند و او بتواند فرار کند و یکبار وقتی مردم فرستادگان خدا را انکار و تهدید می کنند می آید و مردم را سفارش می کند که به حرف آنها گوش بدهند و از آنها پیروی کنند.

امیرخانی نیاوردن اسم این دو نفر را اینگونه دیده است که ( ... عاشقی خدا توفیر دارد با عاشقی ما ... خدا عاشقی است که حتی دوست ندارد، اسم معشوقش را کسی بداند ... به او می گوید رجل!)
علی الظاهر امیرخانی اعتقادات مذهبی هم دارد و این کار را مشکل می کند چون از چنین کسی آدم توقع دارد وقتی در مورد چیزی می نویسد که گوشه ای هم به اعتقاد می زند کمی سوال و پرسش و تحقیق کند و آنوقت نظریه بدهد. این که در قرآن اسم طرف نیامده و به جای آن از رجل استفاده شده دلیلش اینست که این جزئیات اصلا مطرح نبوده است و اینکه نیاوردن اسم طرف کار ما را به این فکر وادارد که این کتمان اسم از فرط علاقه است خیالی واهی است، چون مفسرین اسم این شخص را نوشته اند( پس اگر مهم بود خود خداوند اسمش را می آورد)

درباره آن (رجل=مرد) که آمد و موسی را از خطر آگاه کرد
تفسیر منهج الصادقین فی الزام الخالفین – حزبیل یا شمعون
تفسیر خلاصه منهج – حزقیل
تفسیر شریف لاهیجی – حزبیل (رجل خازن فرعون)

درباره آن (رجل=مرد) که آمد و به آن رسولان کمک کرد
تفسیر منهج الصادقین فی الزام الخالفین – حبیب نجار             
تفسیر خلاصه منهج – حبیب نجار
تفسیر شریف لاهیجی – حبیب نجار
تفسیر جامع – حبیب نجار 

خب پس الآن مساله حل است، کل فلسفه نوشتن این داستان و ایده اولیه آن و ... اصلا بر مبنای درستی نبوده، داستان هر چه  جلوتر می رود رنگ و لعاب مشتیگری و معرفت و کارهای جاهلی شخصیت اصلی بیشتر شده و توی ذوق می زند

دلیل آوردن اسامی عجیب و غریبی که برای خواننده ناآشنا هستند بجای اسامی آشنا که می تواند خواننده را در سریعتر و روانتر خواندن داستان کمک کند را مسلما بجر نویسنده کسی نمی داند، مانند:
یا حضرت جون
طوبا للغرباء (که امیرخانی در اینجا رسم الخط و کلمه عربی را هم عوض کرده است)

در کل داستان مشحون همآوردهایست که امیرخانی خواسته بجای آن چه وجود  دارد چیزی بیاورد و چون توان خلق آن چیز جدید را نداشته فقط اسمش را عوض کرده است و این خود از یک نویسنده که به نظر اعتقادی هم دارد بعید می نماید

قیدار کار خوبی نیست

البته این کتاب آرزوئی را در من اینجا کرد:
آرزو دارم که چنین کتابی با چنین شخصیتهائی دیگر نوشته نشود که چیزی شبیه کیمیائیسم در ادبیات هم بوجود خواهد آمد
 
یا علی



Geen opmerkingen: