26 oktober, 2006

مرگ تشریفاتی


این را در روزنامه شرق یافتم:

جنازه روي زمين مانده است. درون تابوتي از چوب گردو و پارچه مخمل سرخ رنگ. همه آمده اند. سياهپوش و ظاهرا سوگوار. نيمه شب اين اتفاق افتاده بود. هر چند مدت ها انتظارش را مي كشيدند اما باز هم غافلگير شدند. اول صبح تلفن به دوست و آشنا شروع شد اما ظهر رسيد و همچنان جنازه روي زمين بود. همه آمده اند غير از دو دختر كوچك ميت. وقتي زمان به درازا كشيد، همه از هم پرسيدند كه منتظر چه مانده اند؟ دختر بزرگ تر گفت خواهرانش رفته اند آرايشگاه، موهايشان را رنگ كنند و بعد توضيح داد كه موهاي مشكي شان درآمده بود و حتما بايد رنگ مجدد مي شد به خصوص براي اين چند روز كه خانه شان رفت و آمد است.

جنازه پدر روي زمين مانده و دو دختر عزادار روي صندلي آرايشگاه. ظهر كه شد آمدند با موهاي بلوند و صورتي محزون. بالاخره آنها هم عزادار بودند و پدري را از دست داده بودند.جنازه پدر را در يكي از قبرستان هاي شهر دفن كردند. قبرستاني كه بيشتر شبيه پارك بود. بدون تشريفات مذهبي و بعد برگشتند خانه تا عزاداري كنند.

با موهاي بلوند و تازه رنگ شده و ناخن هايي كه تازه از زير دست مانيكوريست بيرون آمده است.اينجا لس آنجلس است در ايالت كاليفرنياي آمريكا به سال 1999.

مي گويند هر كس آب فرنگستان را بخورد بي عاطفه مي شود اما انگار آب اينجا هم مسموم شده است.اينجا تهران است. پايتخت ايران به سال 1382 مصادف با 2003 ميلادي.اينجا هم دختري تازه يتيم شده روي صندلي آرايشگاه نشسته تا سرخي موهاي شرابي اش را براي مراسم شب هفت پدر كه دو روز ديگر برگزار مي شود، تجديد كند.براي مراسم، مدل شينيون جديدي انتخاب كرد كه با لباس اش كه كت و شلوار مشكي بود هماهنگي داشت.

اينجا تهران است. سال 2003 ميلادي. سه سال است كه وارد قرن بيست و يكم شده ايم. اما فاصله انگار ساليان سال است با گذشته هاي نزديك.گفتند فقط براي عزا كار مي كند. براي خودش متخصص شده است. آنقدر مشتري دارد كه به اين شيوه كار ادامه دهد. متوسط روزي 10 تا 12 مشتري عزادار دارد. مشترياني كه براي شركت در مراسم عزاداري نياز به آرايشگاه پيدا مي كنند.از حدود هفت سال پيش شروع كرده است.

مي گويد: «آن زمان چند مشتري با فواصل زماني كوتاه سراغم آمدند كه همه براي شركت در مراسم عزاداري آرايش و مدل موي خاص مي خواستند. كم كم اين تعداد زياد شده و بعد خودم مشتاق شدم كه مدل مو يا آرايش هاي ويژه عزاداري پيدا كنم و اين شد كه كارمان را شروع كرديم . و بعد از آرايش هاي ويژه عزا مي گويد: «براي عزاداري بيشتر از گريم استفاده مي شود. براي خيلي ها مهم است كه آراسته باشند و هم قيافه محزوني داشته باشند. براي همين ما از خطوطي در صورت استفاده كرده و اين حالت را به چهره مي بخشيم. مدل آرايش چشم هم خيلي اهميت دارد. در مدل مو كار آسان تر است. شينيون ها همه ساده هستند و مدل هايي را كار مي كنيم كه وقار و سنگيني بيشتري به فرد مي دهد.»

• قيمت ها فرقي مي كند؟

بله نرخ آن گران تر است. چون در اين مدل آرايش بيشتر از گريم استفاده مي شود و بالطبع گران تر است و ديگر اينكه اين مدل ها تخصصي كار مي شود.سرش شلوغ است. آدم باورش نمي شود كه اين همه مشتري عزادار داشته باشد. دختري زيردست مانيكوريست نشسته و ناخن ها را مرتب و فرنچ مي كند.صبح خبر داده اند پدر نامزدش مرده است و او خودش را آماده عزاداري مي كند. اما بيشترين مشتري ها براي مراسم چهلم آمده اند. مراسمي كه بيشتر در تالارهاي پذيرايي يا هتل گرفته مي شود. خانواده عزادار وقت بيشتري داشته تا خود را براي مراسم آماده كنند و تهيه و تدارك پذيرايي بهتري را ببينند.

• چه اتفاقي افتاده است

از بهشت زهرا كه برگشتند صداي موسيقي به استقبال عزاداران آمد. آهنگ موتسارت فضاي خانه را پر كرده بود. نواي خوش بود اما غافلگيركننده. فرد فوت شده عاشق موسيقي بود و حالا صفحه هاي گرامافون اش بدون او به گوش مي رسيد. كسي آرام گفت كاش گرام را خاموش كنند. ناسلامتي از اين خانه كسي فوت شده است. اما نواي موتسارت تا آخر شب كه مهمانان رفتند خاموش نشد.

عزاداري ها تغيير كرده است. چيزي ميان ايراني ها اتفاق افتاده است. چيزي نامحسوس ميان پوسته آداب و سنن اين كشور خليده است.يك جامعه شناس كه خواست نامي از او برده نشود اين اتفاق را در ميان شرايط اجتماعي، سياسي و فرهنگي جست وجو مي كند و توضيح مي دهد: «دخالت بيش از حد در زندگي خصوصي مردم باعث به وجود آمدن اين پديده شده است.

وقتي براي عروسي و مهماني ها تعيين تكليف مي شود. وقتي حق نداريد در ماشين خود كه يك مكان كوچك خصوصي محسوب مي شود صداي ضبط خود را بلند كنيد (هر چند كه در برخي مواقع باعث اذيت ديگران مي شود) و موارد ديگر آن وقت جامعه سوي جهتي حركت مي كند كه امكان اين دخالت ها را كمتر مي كند. در اينجا ديگر نمي توانند از شما ايراد بگيرند كه به طور فرض چرا در مراسم عزاي خود موتسارت گذاشته ايد يا چرا عزاداري را در سالن يا هتل برگزار مي كنيد.

البته اين يك جنبه از اين بحث است. جنبه ديگر آن است كه جامعه ايران به سوي تجمل گرايي حركت كرده و اين پديده ها اجتناب ناپذير است. جامعه روز به روز از سنت ها دور شده و به سوي مدرنيته پيش مي رود و اين گذشتن از سنت ها شامل همه چيز مي شود.»

شايد تغيير از همان زماني آغاز شد كه هسته هاي خرما جاي خود را به گردو دادند و پودر نارگيل آرام آرام مثل برف سياهي خرما را پوشاند. قديم ترها مي گفتند نبايد در مجالس عزا نشانه اي از شيريني باشد. مي گفتند چاي ها بايد پررنگ و غليظ ريخته شود تا همه در تلخكامي صاحب عزا سهيم باشند.

خنده بر خانه عزادار حرام بود. اگر ميت جوان و ناكام بود كه اين گرد غم تا سالگرد فوت ادامه پيدا مي كرد. ميوه در مجلس سوگواري پذيرايي نمي شد چرا كه معتقد بودند ميوه به مجلس رنگ مي دهد و نيز در شادي بايد آن را خورد.آن وقت ها وقتي عزيزي فوت مي كرد خانه را از تزئينات خالي مي كردند، تابلوها را از روي ديوار برمي داشتند بر پرده ها پارچه سياه مي زدند و...

حالا مدرنيته خود را به زندگي ايرانيان تحميل كرده است. خرماها شكيل شده اند. حلواها در ميان زرورق هاي رنگي جا خوش كرده اند. ميوه ها را در سبدهايي كه با تور مشكي تزئين شده اند جاي مي دهند. شمع هاي سياه جزو لاينفك مجالس عزاداري شده اند. سبدهاي بزرگ و گران گل عضو ثابت هستند.

از آگهي هاي عريض و طويل روزنامه ها كه مي گذريم.تجمل تا بهشت زهرا هم پيش رفته است. به طبقات قبرها هم سرايت كرده است. تا همين چند وقت پيش ارزان ترين قيمت قبر در بهشت زهرا هشت هزار تومان بود و گران ترين آن 120 هزار تومان كه در قطعات خوش آب و هوا و آباد در دو طبقه واقع شده بود. حالا قبرها هم ميليوني شده است.

• كارها را ما انجام مي دهيم

اين روزها ديگر حتي صاحب عزا هم لازم نيست خود را به زحمت بياندازد و كارهاي دفن و مراسم را انجام دهد. فقط كافي است دستش را در جيب كند، آدم هايي هستند كه بهترين مجلس را با بهترين پذيرايي ترتيب دهند. شركت هاي مختلف امكانات متفاوتي هم دارند. حتي براي عزيزتر جلوه دادن فرد از دست رفته اين شركت ها افرادي را به عنوان سياهي لشكر كه شايد بيش از زن و فرزند ميت براي از دست رفتن او گريه و زاري مي كنند در نظر مي گيرند.

«يكي از اين شركت ها كه به تازگي كار خود را آغاز كرده اقدام به تبليغات در اين زمينه نيز كرده كه براي جذب مشتري تبليغ خود را با اين جملات آغاز كرده است: هميشه پيش از آنكه فكر كنيم اتفاق مي افتد و بازماندگان با انبوهي از مشكلات عاطفي، تداركاتي، مالي و حقوقي مواجه مي شوند حرفه ما انجام كليه تشريفات سفر آخرت است خدمات تشريفاتي خود را متناسب با استانداردهاي سازمان بين المللي ICFA و فرهنگ و هنر ايراني ارائه مي دهد اين راه رفتني است.»1

خدمات. اين شركت ها از دو قرن پيش در اروپاي غربي ارائه مي شده است و مانند هر پديده ديگر كه با تاخيري چندين ساله حتي تا قرن به ايران مي رسد، از چند سال پيش وارد كشور شده است.«مديرعامل يك شركت تازه تاسيس شده در اين زمينه مي گويد: ساختار اين شركت به گونه اي طراحي شده كه آمادگي برگزاري هرگونه مراسم يادبود از جمله تعزيه خواني و روضه خواني، بزرگداشت مشاهير و مفاخر تاريخي و فرهنگي و برگزاري تورهاي زيارتي را دارد. مرگ زماني به سراغ انسان مي آيد كه وي انتظار آن را ندارد و براي اتمام كارهاي خود نياز به زمان دارد.»2

و حالا اين شركت ها قرار است راه مردن را هموار كنند. فرد ديگر مي تواند غصه اي براي كارهاي بعد از مرگ خود نخورد. اين شركت ها همين طور مسئوليت سنگين پذيرايي از مهماناني كه براي عرض تسليت خدمت خانواده داغدار مرحوم از دست رفته مي رسند را قبول مي كنند و كليه بوروكراسي هاي اداري، تهيه و تدارك قبر و انجام مراسم خاكسپاري و پذيرايي از مهمانان را مي پذيرند.

حتي آنان مي توانند كليه امور ميت مانند مسائل حقوقي ارثيه و ورثه و اتمام كليه كارهاي ناتمام را بر عهده گيرند.قديم ترها مادربزرگ ها وصيت مي كردند كه بعد از مرگشان نگذارند جوان تر ها بيشتر از چهل روز سياه بپوشند و پدربزرگ ها توصيه مي كردند كه بعد از آنها چه كنند و چه نكنند اين روزها اينها ديگر قصه است. حالا همه مي توانند بدون دغدغه بميرند. ديگران مرگ را براي آنها و خودشان آسان كرده اند.

یا علی


Geen opmerkingen: