06 mei, 2017

نگاهی کوتاه به کتاب - سووشون






همه دوستانی که مرا می شناسند می دانند که من یک کتاب را معمولا دوبار نمی خوانم، دلیلش هم یکی این است که آنقدر در زندگی وقت کم است که نمی توان وقت را برای دوباره خوانی یک کتاب صرف کرد، و دیگر کتابی که این اهمیت را داشته باشد خیلی کم است

ولی برای اینکه دوستان در کلوب کتابخوانی این کتاب را انتخاب کرده بوند، کتاب سووشون سیمین دانشور را دوباره بعد از سی و چند سال خواندم

این کتاب در زمان خودش(یا لااقل در زمانی که من برای اولین بار آن را خواندم کتاب خوبی بود با ادبیاتی جدید و نو، اما مثل خیلی از کتابهای دیگر الان تقریبا هیچ حرفی برای گفتن ندارد

جملات بیاد ماندنی آن اینهاست:
... به لاله گوش شوهرش در نور چراغ خیره شده بود. عین مخمل گلرنگی که از جهت مخالف به خوابهایش دست کشیده باشند.

سرم را در دامن یوسف می گذاشتم و یوسف شقیقه هایم را با انگشتهایش مالش می داد و می گفت: شرط می بندم حالت خوب خوب می شود

اگر کتاب جدیدی برای خواندن داری، همان کتاب جدید رابخوان

یا علی

Geen opmerkingen: