02 april, 2017

نگاهی کوتاه به کتاب - رویای تبت





این کتاب نوشته خانم فریبا وفی است

کتابی نیست که در خواندن آن لذتی و شوقی باشد و در ذهن هم نمی ماند

جمله به ذهن ماندنی آن این است

 یادم می آید در آن چند ثانیه توانستی کلمه کوتاهی که از دهان صادق بیرون آمد، مثل سکه به هوا پرت شده ای بقاپی و مطمئن از صاحب شدن آن پشتت را به همه آن آدم ها بکنی

مشکلی که با این کتاب و کتابهای مشابه آن دارم این است که عجیب به نظر می رسد ذهنیات آدم های آنها با ساکنان ایران فرق می کنند، در این داستان ها همه آدم ها بدبخت و بیچاره ای هستند(از بی سوادشان تا تحصیل کرده اشان - نمی گویم روشنفکر چون با این کلمه مشکل زیادی دارم و بعدا سعی می کنم مفصلتر در مورد آن بنویسم) همه در زندگی بدبخت و بیچاره اند، چه پول داشته باشند و چه بی پول باشند. همه چیزی بجز آنچه دارند را می خواهند و همه خود را مایوس، ناامید و خیانت شده و ... می دانند. می گویم اگر این ها ذهنیست، که نابود کننده ذهنیات خوانندگان است و اگر واقعا جامعه ایران اینگونه است که دیگر نوشتن برای اینگونه افراد فقط حرام کردن کاغذ و ضربه زدن به طبیعت است

چند کتاب دیگر هم از ایشان خریده ام که در موقع خودش، چیزی درباره اشان خواهم نوشت

یا علی




Geen opmerkingen: