23 juni, 2018

نگاهی کوتاه به سریال - کوبار




این سریال داستان جوانیست که برای شروع کارش در آموزش و پرورش به روستای دور افتاده ای شمال منتقل می شود و او بخاطر عشق و علاقه به دختری که می خواهد با او ازدواج کند راضی به رفتن به آنجا نیست و می خواهد کارش را ول کند و به شهر برگردد، ولی بعد از چند روزی سکونت در ان روستا کم کم به محیط و مردم آنجا عادت می کند و آنجا می ماند و ...
این سریال جدا از تم خوبی که دارد و آن تلاش برای خدمت به همنوع است، دچار تحول و دگردیسی زود هنگام شخصیت اصلی است.
تنها نکته بسیار خوب و دلگرم کننده این سریال، یکدلی و انساندوستی و کمک به همنوع در این مکان های کوچک است که هنوز علی الظاهر وجود دارد و آدم از دیدن آن بدجور کیف می کند.
جریان با چند خاطرات و زندگی چند شهید و جانباز هم گره می خورد که در هر چند وجود آنها جای خوبی در این سریال دارد ولی کمی بسوی شعارزدگی پیش می رود.
شاید یکی از صدمه زننده ترین نکته به این سریال وجود آدمیست شیرین مغز که با وجودش در هر صحنه ای همه آن قسمت را از حیض انتفاع خارج می کند.
این سریال همانند بقیه سریال ها و فیلم های ایرانی چند نکته را نشان می دهد: عدم تربیت فرزندان در خانواده های ایرانی، عدم تصمیم گیری های درست و ...
بهترین بازیگر این سریال صاحب پلوکبابی این روستاست و بدترین بازیگر آن ارائه دهنده نقش اول آن ارمیا قاسمی است 



یا علی

Geen opmerkingen: