16 juni, 2010

سفر باکو 1


مسافرت باکو (1)

اولین قسمت نوشته های مسافرت باکو را اختصاص می دهم به دلائل سفر که این خود می تواند در نگرش برای انجام سفر به آذربایجان چیزهائی را کمی روشن کند

هدف از سفر مسلما مهمترین مساله سفر و مسافرت است و این خودش می تواند به تنهائی سمت و سو و دیدگاه های مختلفی را در مورد یک مکان خاص ایجاد کند

1 – بعنوان مثال یکی به مسافرت می رود که بناهای تاریخی و موزه ها را ببیند و دیگری برای دیدن مناظر طبیعی می رود و سومی برای اینکه با مردم ان منطقه خاص آشنا بشود و دیگری ... که خودتان می توانید این لیست را بر اساس آگاهی ها و علائق خودتان کامل کنید

2 - در مسافرت برای خیلی ها حرف های دیگران و آژانس های مسافرتی و بروشور ها و کاتالوگ های چاپ شده ملاک و مدرک تصمیم گیری برای مسافرت به یک منطقه یا کشور است

3 - میزان توقع هر شخص هم می تواند در سفر و لذت بردن از آن موثر باشد

////////

* - دلیل شخصی خود من برای مسافرت به آذربایجان دیدن اعضاء خانواده ام بود که از ایران می آمدند ( از 2 سال قبل ما برای این دیدارها هر سال به یک کشور می رویم، دو سال قبل ترکیه، سال قبل ارمنستان و امسال هم آذربایجان انتخاب شد ) به همین دلیل خوب بودن یا بد بودن و یا هر چیز دیگری برای من در این مسافرت ها می تواند زیاد اهمیت نداشته باشد چون قصد دیدار عزیزان است اما در همین مسافرت ها چیزهائی پیش می اید که انسان با خودش فکر می کند از قصد چیز دیگری بود و مثلا برای تعطیلات به اینجا آمدم بودم وضعیت چگونه می شد؟

* - از سال قبل یاد گرفته ام که همه بولتن ها و بروشورهای تبلیغاتی و تعریفات آژانس های مسافرتی مطلقا ارزشی ندارند و خودت باید تصمیم بگیری که جائی بروی یا نه و به این گونه حرفها توجهی نکنی، چون قطعا تمامش دروغ است، تعریف ها و عکس های بی نظیری که می بینی آنهائی نیست که در مسافرت با آنها برخورد می کنی که نمونه اش را در همین نوشته ها می آورم

* - هر چند که من با قصد دیدار عزیزانم مسافرت می روم اما شاید از آنجا که در یک کشوری اروپائی زندگی می کنم مسلما به یک چیزهائی عادت کرده ام و همین ها توقع من را برای چیزهای بدیهی و پیش پا افتاده افزایش می دهد

* - در مورد سفر باکو، قبل از حرکت من سعی کردم که تا حد امکان مطالبی را از اینترنت پیدا کنم

در اکثریت قریب به اتفاق این مطالب باکو را بهشت خطاب کرده بودند!!! البته می تواند بهشت هم باشد اما باید دید که این کلمه از دهان چه کسی بیرون آمده است، برای ایرانیان، آذربایجان هیچ چیز ( مطلقا هیچ چیز برای دیدن و سرگرمی ندارد ) البته باکو برای ایرانیانی مثل آنهائی که از ایران آمده بودن و ما با آنها برخورد کردیم بهشت است چون آنها آمده بودند برای رفتم به دیسکو کلوپ های شبانه و خوردن مشروبات الکی و کارهای خلاف و از این جهات آذربایجان کشور آزادی است!!!

* - کشوری است خشک و بدون قانون که مردم آن متاسفانه از هیچ چیز حتی به بدیهیات توجهی ندارند، بدون نظم است و همه همیشه در حال دلهره اند که نکند پرشان به پر پلیس گیر کند که باید رشوه بپردازند که خود من شاهد دریافت آن در روز روشن بودم و از دو تا چوان ایرانی دیگر هم که مجبور شده بودن حدود 100 منات به پلیس رشوه بدهند شنیدم ( هر منات یک کمی از ایورو بیشتر است، حالا خودتان حساب کنید ) می گویم از بدیهیات توچجه نمی کنند دلیلش اینکه مثلا وقتی از کسی که سالها در در خیابان ومغازه دارد و یا زندگی می کند می پرسی گاهی حتی اسم خیابان خودشان را هم نمی دانند ( تعجب نکنید، امتحان کرده ام که می گویم ) برای بی قانونی آن هم همین بس که وقتی از روی نقشه می خواهی جائی بروی و اسم خیابان های توی نقشه را پیدا نمی کنی آخرالامر می فهمی که اسم خیابان ها را عوض کرده اند اما نقشه ها را نه!!!

* - بجز زبان آذری و عده ای هم روسی تقریبا هیچ کس زبان انگیسی یاد ندارد و همین باعث می شود که رفتارشان نسبت به خارجی ها بد و با تمسخر و عصبی باشد، یعنی اگر از یک فروشنده قیمت چیزی را سوال کنید و او چیزی به آذری بگوید و شما نفهمید و دوباره سوال کنید در خیلی از موارد شروع می کند به آذری کلی حرف ها زدن که از لحنش معلوم می شود نقل و نبات پخش نمی کند ( این ارادت را به ایرانی ها مضاعف دارند )

فعلا برای این دفعه کافی است، اگر خدا خواست دفعه بعد در مورد اقامت در باکو نکاتی را می آورم.

یا علی

Geen opmerkingen: