13 september, 2008

فیلم مورد علاقه


دیشب و پریشب در فیلم خانه کافیا در آمستردام که بصورت داوطلبانه کار می کنم فیلم مورد علاقه من 
 Hable Con Ella  
نمایش داده شد و من باید قبل از شروع فیلم برای مردم توضیح می دادم که چرا این فیلم مورد علاقه من است
در زیر لب مطلب دیشب را می آورم

داستان عشق
حدود 6 سال قبل وقتی که به طور داولبانه در فیلم خانه شهر بوسوم بعنوان نمایش دهنده فیلم کار می کردم یک شب باید این فیلم را پخش میکردم و مسلما هیچ فکری در مورد آن در مخیله ام  نبود
دستگاه آپارات که راه افتاد و فیلم شروع شد من هم در آپارتخانه مشغول دیدن آن شدم
من همیشه در مورد عشق فلسفه خاصی داشته ام و یا بهتر بگویم نظر خاصی داشته ام
به نظر من این فیلم بشدت با نظر من می خواند و هماهنگ است
من فکر می کنم که انسانها در زندگیشان فقط یکبار عاشق می شوند
و تعجب می کنم وقتی می شنوم مردم می گویند بارها عاشق شده اند
من فکر می کنم ما از کلمه عشق سوء استفاده می کنیم
مثال بزنم: اگر شما یک لیوان آب داشته باشید و یک قاشق شکر در آن بریزید و هم بزنید شکر حل می شود قاشق بعدی و بعدی هم شاید ولی در نهایت به جائی می رسد که دیگر شکرها حل نمی شوند و یا بقول دیگر آب جای دیگری برای اینکه چیز دیگری را قبول کند ندارد و این احساس عشق است
برای اینکه خودم را امتحان کنم سوالی برای خودم ساخته ام
از خودم می پرسم: هادی آقا اگر با دختر یا خانمی ازدواج کردی و از درب محضر که بیرون آمدی همسرت که چند دقیقه قبل همسر تو شده بیرون در محضر، زمین خورد و یا تصادف کرد و بدنش بر اثر این این حادثه فلج شد و یا در اغماء فرو رفت 
آیا حاضری تا آخر عمرت با او به سر ببری یا نه، اگر جوابت آری است یعنی اینکه عاشق طرف هستی و اگر جوابت نه است با این شخص ازدواج نکن چون احمقانه کار دنیا ازدواج با کسی است که عاشقش نیستیم
( برای همین هم من ازدواج نکرده ام ) 
البته این جمله آخر آگهی تبلیغ برای خودم نبود نشانه بدبخت است که عاشق کسی نیستی


یا علی

 

Geen opmerkingen: