06 januari, 2006

زلزله بم


شوخی
تقدیم به همه بمی ها
( هر وقت خودم این نوشته را می خوانم چشمانم خیس می شود. اگرنارحتت کرد بقیه اش را بگذار برای بعد )
مثل اینکه من دارم درس می خونم ها. چقدر سر و صدا می کنین
اگه نخونی می گن- می گن چرا نمی خونی؟ اگرهم بخوای بخونی - انقدر سر و صدا می کنن که نتونی
بعله می دونم که خوشحالید. دختر خانمتون می آد. اگه من بیام و از توی ایستگاه زنگ بزنم- می گین: خب یک ماشین بگیر بیا دیگه. اما اگه شازده خانوم بخواد بیاد قبل از حرکت می پرسین کی می رسه و قبل از اینکه برسه بابا حاضر و آماده با ماشین دم در ایستگاه حاضره. بعله شازده خانومه دیگه
نه من حسودی نمی کنم. می گم الان که ایشون به سلامتی رسیدند. لااقل بگذارید من هم درسمو بخونم
بعله می دونم که دخترتونه. من که نگفتم پسرتونه. می دونم که عزیزه. مسلمه . مگه من دوسش ندارم؟ می خوای الان بلند بشم و براش اسپند دود کنم؟ من که دوسش دارم فقط می گم تا بیاد اجازه بدین من یک کم بخونم. چون وارد که بشه دیگه ول معطلیم. دیگه کی می تونه تو این خونه درس بخونه؟
حتما براش تشک فنری هم حاضر کردین که شب توی دلش اب از اب تکون نخوره
بله ؟ نفهمیدم چی گفتین؟ تو اتاق من می خوابه؟ یعنی چه؟ مگه اینجا چقدر جا هست که این علیامخدره هم بخواد بیاد توش. بی خیال شین
هی می گین مثل اون دفعه. اون دفعه فرق داشت. اون دفعه داشتیم خونه رو رنگ می زدیم. همه چیز اشفته بود. خب چاره دیگه ای نبود. اما حالا چی؟
یعنی می فرمائید ایشون می آد تو اتاق من و روی تخت من می خوابه و من توی اتاق خودم روی زمین؟ از این بهتر نمی شه. یکی نیست
بفرما. اینقدر ما رو به حرف کشیدی که اونام هم رسیدند. ما هم نتوننستیم چیزی بخونیم
به به به شازده خانم. چه غجب از اینورها. قدم رنجه فرمودید . منت گذاشتید. اگر می دانستیم گاوی. گوساله ای. شتری. نر خری. چیزی برایتان سر می بریدیم. قصور این حقیر فقیر را ببخشید و به دل نگیرید که عمدی در کار نبوده است و تمام از بی لیاقتی است و بس
چطوری جیگر؟ چی شد که این موقع اومدی؟ تا قبل از اینکه منم منتقل بشم اینجا. مامان هر روز زنگ می زد که کجائی؟ فکر نمی کنی که ما هم دل داریم و می خواهیم بجه هامون را ببینیم؟ هنوز بچه دار نشدی که بفهمی ... و از همین چیزهائی که خودت می دونی. شنیدم قرار کنگر بخوری و تو اتاق من لنگر بندازی؟ از الآن بگم روی تخت من زیاد ورجه ورجه نمی کنی. اگه می خوای بخوابی برو یه جای دیگه. چون چراغ روشن می مونه. من باید درسم رو تموم کنم
بعله. شما یک سال از ما جلوترین. خب؟ اونائی که یک سال از شما عقب ترن درس ندارن؟
خیله خب اصلا ما هیچی. بعدا در موردش صحبت می کنیم. ولی حالا قبل از اینکه حاج خانم بیشتر از این عصبانی بشه بریم شام بخوریم که هنوز شب اوله و ما هنوز باهاش کار داریم
راستی از دوستات چه خبر؟ یعنی چه؟ مگه آدم می تونه اینقدر بی تربیت باشه که از دوستای خوشگل خواهرش سراغ نگیره؟ نه خدائیش خودت بگو. الحمدا... خوب و خوش و سلامت هستند که؟ خیله خب ما هم وقتی خبر سلامی آنها را می شنویم خوشحال می شویم
نخیر حلج خانم کسی مریض نیست. داشتیم احوالات اطرافیان شازده خانم را می پرسیدیم- که فرمودند به لصف خدا همه صحیح و سالمند
................................
دستش درد نکنه. مثل همیشه قورمه سبزیش عالی بود. مامان از صبح رفته بازار تا مواد قورمه سبزی رو بخره.
( چی شد؟ نکنه؟)
ها چی می گفتم؟ آره. نه اینکه ندید بدید باشم. نه. خودت منو خوب می شناسیی. من می گم وقتی آدم با این همه سختی میره دانشگاه. با این همه خرج. می دونه چقدر پوله؟وقتی همین خودمون دو تا رو حساب کنی؟ حالا چطور مامان و بابا این حساب ها رو آخر ماه جور می کنن بماند. من فکر می کنم نه برای تلافی که برای تشکر هم شده باید خوب درس خوند
اما چه فایده. امشب هم که خوندن مالید
( خدایا چی شد. این چی بود؟ نکنه؟ مثل اینه چیزی نبود )
هر کی منو ببینه این وسط اتاق نشستم- این کتابا و جزوه ها هم دور و برم ریخته- فکر می کنه چقدر در س می خونم
راستی شنیدی به یارو می گن: با کوشش یک جمله بساز. می گه: شلوار کار من کوشش
جالب بود نه؟
پس چرا نخندیدی؟
من درسمو ول کردم برات جوک می گم- حالا تو به روی خودت نمی آری؟
گفتم حرف نزن- برای اینکه بخونم- تو که نباید ناراحت بشی
البته خدائیش- این یکی خنده هم نداشت- ولی الآن برای یکی می گم که نتونی جلوی خند ات رو بگیری. من تو رو می شناسم- جوک خوب باشه و خنده دار- کنترل تو از دست می دی و میزنی زیر خنده
بگیر که اومد
به یارو می گن: می تونی با شش تا بیل یه جمله بسازی؟ می گه این که کاری نداره- یادم نیست هابیل با بیل قابیل رو کشت یه قابلی با بیل هابیل رو
بهش می گن: عالی بود- می تونی با هفت تا بیل هم جمله بسازی؟ می گه این که کاری نداره- بیل میرم هابیل با بیل قابیل رو کشت یا قابیل با بیل هابیل رو
بهش می گن: عالی بود- می تونی با هشت تا بیل هم جمله بسازی؟ می گه این که کاری نداره- بیل میرم هابیل با بیل قابیل رو کشت یا بیل آفاصله قابیل با بیل هابیل رو کشت
جالب بود نه؟ پس چرا نمی خندی؟
آقا اصلا اگه ما بگیم نمی خواهیم درس بخونیم درسته؟
واقعا نمی خوای بخندی؟
اگه اینقدر ناراحتی چرا اومدی تو اتاق من؟
اینجوری نمی شه- الآن می رم به حاج خانم می گم بیا ببرت بیرون- اینجوری نمیشه- تازه هنوز شب اوله
یعنی چه؟ چرا نمی تونم بلند شم؟
چرا نمی تونم بلند شم؟
چرا جائی رو نمی بینم؟
چرا نمی تونم داد بزنم؟
چرا همه جا تاریکه؟
پرا توی دهنم بجای مزه قورمه سبزی مزه خاکه؟
نکنه واقعا
پس اگه تو نمی خندیدی برای این بود؟
پس یعنی همه چیز تموم شد؟
چند وقته اینطوری شده؟
من یک چیزی احساس کردم. اما تا اومدم حرکت کنم تکون تموم شد. انوقت دیگه دیر بود
من یک صداهائی می شنوم
ما اینجائیم- زیر این آوار- اینکه توی این این اتاق- یعنی قبلا اینجا اتاق بود.
آره اینا درسامه که باید می خوندم
نمی هواد منو کمک کنین- خواهرم رو از اون زیر دربیارین- شازده خانم رو- اومده بود چند روز پیش ما بمونه- امشب شب اولش بود- اونو دربیارین
اگه بدونین چقدر دوسش دارم؟
الآن داشتم براش جوک می گفتم- می دونین؟ اون هیچ وقت نمی تونه جلوی خودشو بگیره اگه جوک خوب باشه
اول اونو درش بیارین- مهمونه
نه- لازم نیست برای من جوش بزنین من دیگه قرار نیست درس بخونم ولی من خواهرم رو می هوام داشته باشم
چرا کسی گوش نمی کنه؟
چرا کسی به ما کمک نمی کنه؟
چرا هیچ کس نیست؟
چرا شب اینقدر سرده؟
چرا از خونه ما هیچ صدائی نمی آد؟
چرا همه جا تاریکه؟
اول فروردین هشتاد و سه
{ یا علی }

Geen opmerkingen: