07 januari, 2003

بالاخره باید شروع می شد

بالاخره بايد شروع می شد. که شد.

از قرار معلوم سر مردم آنقدر شلوغ هست که کسی وقت نکند اين چيزهائی را که ما می نويسيم را به خواند و شايد

اصلا به همين خاطر است که مي نويسم.

مسلما نه شما و نه من در اين صفحه منتظر چيز خارق العاده ای نيستيم.

اينجا نه من موشک هوا مي کنم و نه شما آمده ايد موشک هوا کردن را ببينيد.

من گاهی چيزکی مي نويسم که مردم گاها به آن داستان مي گويند.

اگر حالی بود شايد از آنها هم چيزکی اينجا آمد.

البته بايد از الان مطلب را روشن کرد که از آنجائي که اينجانب کمی تن... هستم لذا انتظار بيهوده ای خواهد بود

اگرکسی انتظار مطلب مرتبی را داشته باشد.

در انتها با تمام اين چيزهائی که گفته شد می دانم که هر که اينجا بيايد ناراحت بيرون نخواهد رفت.

قربان همگی.

{ يا علی }

Geen opmerkingen: